فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overreaches, overreaching, overreached
حالات: overreaches, overreaching, overreached
• (1) تعریف: to reach or extend over or beyond.
• مترادف: exceed, outreach, outstretch, overrun, overshoot, overstep
• مشابه: miss, overdo, overtake, overtop, pass, run, surpass
• مترادف: exceed, outreach, outstretch, overrun, overshoot, overstep
• مشابه: miss, overdo, overtake, overtop, pass, run, surpass
• (2) تعریف: to fail to achieve by attempting too much or by reaching too far.
• مترادف: overshoot
• مشابه: fail, miss, outreach, overdo, overextend, overleap, overrun, overstate
• مترادف: overshoot
• مشابه: fail, miss, outreach, overdo, overextend, overleap, overrun, overstate
• (3) تعریف: to cause (oneself) to fail by attempting too much.
• مترادف: overleap
• مشابه: exceed, outdo, outreach, overdo, overestimate, overextend
• مترادف: overleap
• مشابه: exceed, outdo, outreach, overdo, overestimate, overextend
- He had overreached himself by expanding his business too fast.
[ترجمه گوگل] او با گسترش بیش از حد کسب و کار خود به خود غلبه کرده بود
[ترجمه ترگمان] با گسترش کارش، زیاده روی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با گسترش کارش، زیاده روی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to reach beyond an edge or limit.
- She overreached and fell into the lake.
[ترجمه گوگل] او از حد خارج شد و در دریاچه افتاد
[ترجمه ترگمان] اون زیاده روی کرد و افتاد تو دریاچه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون زیاده روی کرد و افتاد تو دریاچه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to try too hard.
- He overreached and burdened his company with debt.
[ترجمه گوگل] او زیاده روی کرد و شرکتش را با بدهی سنگین کرد
[ترجمه ترگمان] او بیش از حد از پا در آمده بود و مقروض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او بیش از حد از پا در آمده بود و مقروض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to grasp in a greedy way as by cheating or other manipulation.
• مترادف: cheat, cozen, swindle
• مشابه: deceive, grab
• مترادف: cheat, cozen, swindle
• مشابه: deceive, grab