overpowering


مقاومت ناپذیر، سخت از پا درآورنده

جمله های نمونه

1. The air was filled with the overpowering stench of decomposing vegetation.
[ترجمه گوگل]هوا مملو از بوی متعفن گیاهان در حال تجزیه بود
[ترجمه ترگمان]هوا آکنده از بوی متعفن گیاهان متعفن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The desire for revenge can be overpowering.
[ترجمه هیچ] میل به انتقام می توانده غلبه ناپذیر باشد
|
[ترجمه گوگل]میل به انتقام می تواند غلبه کند
[ترجمه ترگمان] آرزوی انتقام می تونه غیرقابل تحمل بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There was an overpowering smell of burning tyres.
[ترجمه گوگل]بوی تند لاستیک سوخته می آمد
[ترجمه ترگمان]بوی شدید لاستیک سوخته به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There's an overpowering smell of garlic in the kitchen.
[ترجمه گوگل]بوی سیر در آشپزخانه به مشام می رسد
[ترجمه ترگمان]در آشپزخانه بوی تند سیر به مشام می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Firefighters were driven back by the overpowering heat of the flames.
[ترجمه گوگل]آتش‌نشانان با گرمای شدید شعله‌های آتش به عقب رانده شدند
[ترجمه ترگمان]با گرمای شدید شعله ها به عقب رانده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His lust for her grew until it was overpowering.
[ترجمه گوگل]شهوت او برای او افزایش یافت تا اینکه غلبه کرد
[ترجمه ترگمان]شهوت او نسبت به او، تا زمانی که غیرقابل تحمل می شد، رشد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mrs Winter was large and somewhat overpowering.
[ترجمه گوگل]خانم وینتر بزرگ و تا حدودی قدرتمند بود
[ترجمه ترگمان]خانم دووینتر بزرگ و کمی غیرقابل تحمل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He felt an overpowering desire to slap her.
[ترجمه گوگل]او میل شدیدی برای سیلی زدن به او احساس کرد
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست به او سیلی بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was an overpowering smell of alcohol.
[ترجمه گوگل]بوی تند الکل می آمد
[ترجمه ترگمان]بوی الکل به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's suffering from overpowering feelings of guilt.
[ترجمه گوگل]او از احساس گناه غلبه کننده رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او از احساس گناه شدیدی رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The stench of burning rubber was overpowering.
[ترجمه گوگل]بوی تعفن لاستیک سوخته بود
[ترجمه ترگمان]بوی گند لاستیک سوخته به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Its near presence is rather overpowering and intimidating yet it is softened by the verdant greenery around its base.
[ترجمه گوگل]حضور نزدیک آن نسبتاً قدرتمند و ترسناک است، اما با سبزی سرسبز اطراف پایه آن نرم شده است
[ترجمه ترگمان]حضور نزدیک آن به حدی شدید و ترسناک است، با این حال سبز سبز اطراف پایگاه آن نرم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bullying and overpowering, he believed that might was right and woe betide anyone who stood in his way.
[ترجمه گوگل]او با قلدری و غلبه بر این باور بود که این قدرت درست است و وای به حال هر کسی که در راه او بایستد
[ترجمه ترگمان]قلدری و غیرقابل تحمل، معتقد بود که شاید حق با کسی باشد که بر سر راهش ایستاده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The smell is human, raw, and overpowering.
[ترجمه گوگل]بوی انسان، خام و طاقت فرسا است
[ترجمه ترگمان]بوی انسان خام، خام و غیرقابل تحمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• overwhelming with power or force; strong, impossible to resist

پیشنهاد کاربران

- **Definition:** The word *overpowering* refers to something extremely strong or intense, often to the point of overwhelming or dominating completely.
به چیزی بسیار قوی یا شدید اشاره دارد که اغلب به حدی می رسد که کاملاً غلبه یا تسلط پیدا می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

- **معنی مجازی/نمادین:** می تواند احساسات، ادراکات یا تجربیاتی را توصیف کند که آن قدر غالب هستند که هیچ فضای دیگری باقی نمی گذارند.
- **مترادف:** Intense, overwhelming, dominant, forceful, commanding.
- *مثال*
1. The perfume had an *overpowering* scent that filled the entire room.
2. He felt an *overpowering* sense of relief after hearing the good news.
3. The army faced an *overpowering* enemy force in battle.

شدید
انرژی زا
غلبه کننده
فوق العاده قوی، در مورد بو ( بسیار تند ) ،
Overwhelming
Extremely strong/intensive
So strong that can't be resist

درهم شکننده، غالب، پیروز، قدرتمند، محکم و راسخ
( بو ) فراگیر
طاقت فرسا، ازپای درآوردن
متعفن، کلافه کننده

بپرس