overly

/ˈoʊvəli//ˈəʊvəli/

زیاد، بسیار، بیش از حد، به طور مفرط، فزون کارانه، بسیار گرانه، زیاده، زیادی، زیادی don't be overly optimistic! زیاده خوشبین نباش!

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: to the point of excess; too.
مترادف: exceedingly, excessively, immoderately, inordinately, unduly
مشابه: extremely, to a fault, too

- Her overly polite manner made me suspicious.
[ترجمه گوگل] رفتار بیش از حد مؤدبانه او مرا مشکوک کرد
[ترجمه ترگمان] رفتار مودبانه او مرا بدگمان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. overly fertile families add to overpopulation
خانواده های بسیار پر بچه (مسئله ی) ازدیاد جمعیت را تشدید می کنند.

2. don't be overly optimistic!
زیاده خوش بین نباش !

3. Earlier sales forecasts were overly optimistic.
[ترجمه گوگل]پیش بینی های قبلی فروش بیش از حد خوش بینانه بود
[ترجمه ترگمان]پیش بینی های اولیه فروش بیش از حد خوشبین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was not overly impressed by the proposals.
[ترجمه گوگل]من بیش از حد تحت تاثیر پیشنهادات قرار نگرفتم
[ترجمه ترگمان]خیلی تحت تاثیر این پیشنهادها قرار نگرفته بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Your views on economics are overly simplistic.
[ترجمه گوگل]دیدگاه شما در مورد اقتصاد بیش از حد ساده انگارانه است
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های شما در مورد اقتصاد بیش از حد ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I think you're overly dramatizing; he merely brushed against you.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما بیش از حد دراماتیزه می کنید او فقط به شما حمله کرد
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم تو خیلی dramatizing، اون فقط با تو تماس گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The review panel criticized the payments as overly generous.
[ترجمه گوگل]هیئت بازبینی از پرداخت ها به عنوان بیش از حد سخاوتمندانه انتقاد کرد
[ترجمه ترگمان]هیات بازبینی پرداخت ها را بیش از حد سخاوتمندانه مورد انتقاد قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm not overly fond of pasta.
[ترجمه گوگل]من زیاد به پاستا علاقه ندارم
[ترجمه ترگمان] من زیاد به پاستا علاقه ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We think you are being overly optimistic.
[ترجمه گوگل]ما فکر می کنیم که شما بیش از حد خوش بین هستید
[ترجمه ترگمان]ما فکر می کنیم شما بیش از حد خوشبین هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I am not overly impressed by his work.
[ترجمه گوگل]من زیاد تحت تاثیر کار او نیستم
[ترجمه ترگمان]من تحت تاثیر کار او قرار نمی گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm not overly fond of cats.
[ترجمه گوگل]من زیاد به گربه ها علاقه ندارم
[ترجمه ترگمان]من زیاد به گربه ها علاقه ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm not overly fond of cooking.
[ترجمه گوگل]من زیاد به آشپزی علاقه ندارم
[ترجمه ترگمان]من زیادی به آشپزی علاقه ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Employers may become overly cautious about taking on new staff.
[ترجمه گوگل]کارفرمایان ممکن است در مورد استخدام کارکنان جدید بیش از حد محتاط شوند
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان ممکن است بیش از حد احتیاط کنند و کارکنان جدید را استخدام کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don became the overly strict authoritarian he felt his brother needed.
[ترجمه گوگل]دان به اقتدار بیش از حد سختگیری تبدیل شد که احساس می کرد برادرش به آن نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]او بیش از حد مستبد شد و احساس کرد که برادرش مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He didn't seem unduly/overly perturbed by the news.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او بی دلیل/بیش از حد از این اخبار آشفته نشده باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر او بی جهت بود و بیش از حد در اخبار نگران به نظر نمی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] کاملا

انگلیسی به انگلیسی

• more than enough, excessively; to an excessive degree
overly means more than is normal, necessary, or reasonable.

پیشنهاد کاربران

✅ نکته:
این قید همیشه قبل از صفت میاد.
I'm not overly fond of cooking
من زیاد علاقمند به آشپزیم نیستم.
۱. بیش از اندازه ۲. زیاد. خیلی
مثال:
Her overly polite manner made me suspicious.
رفتار ِ بیش از اندازه مودبانه او من را مشکوک کرد.
more than is normal, necessary, or reasonable/ too; very
بیش از حد معمول و ضروری و مناسب/ زیادی
مثال؛
Earlier sales forecasts were overly optimistic.
His films have been criticized for being overly violent.
Sales forecasts were overly optimistic.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/overly
To his critics, he is overly suspicious of American power and overly sympathetic to foreign actors including Iran and the Palestinians who have deep disputes with the West
NEW YORK TIMES@
بیش از حد
رویی، زبرین

بپرس