overindulge

/ˌoʊvərɪnˈdʌldʒ//ˌəʊvərɪnˈdʌldʒ/

زیاد ازاد گذاردن، افراط ورزیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: overindulges, overindulging, overindulged
• : تعریف: to engage in some action or use something to excess; indulge too much.
متضاد: abstain
مشابه: binge, glut
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: overindulgent (adj.), overindulgence (n.)
• : تعریف: to indulge (a person, desire, or the like) too much.
مشابه: glut

جمله های نمونه

1. It's hard not to overindulge at Christmas.
[ترجمه گوگل]سخت است که در کریسمس زیاده روی نکنید
[ترجمه ترگمان]سخت است که در کریسمس افراط نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We all overindulge occasionally.
[ترجمه گوگل]همه ما گاهی اوقات زیاده روی می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما هر چند گاهی اوقات زیاده روی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When depressed, they dramatically overindulge in chocolate and sweets.
[ترجمه گوگل]هنگامی که افسرده می شوند، به طرز چشمگیری در مصرف شکلات و شیرینی افراط می کنند
[ترجمه ترگمان]وقتی افسرده می شوند، به شدت به شکلات و شکلات می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's hard not to overindulge during the holidays.
[ترجمه گوگل]سخت است که در تعطیلات زیاده روی نکنید
[ترجمه ترگمان]سخت است که در طول تعطیلات overindulge
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nor did he patronize or overindulge her by giving her three extra pieces of cake.
[ترجمه گوگل]او با دادن سه تکه کیک اضافی به او حمایت نکرد یا زیاده روی نکرد
[ترجمه ترگمان]او با دادن سه تکه کیک با او زیاده روی یا افراط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sam's parents constantly overindulge him.
[ترجمه رضا] والدین سام همواره او را لوس می کنند
|
[ترجمه گوگل]والدین سام مدام او را زیاده روی می کنند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر سام دائما او را می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Never will I overindulge the requests of my flesh, rather I will cherish my body with cleanliness and lustration.
[ترجمه گوگل]هرگز از خواسته‌های بدنم زیاده‌روی نمی‌کنم، بلکه بدنم را با پاکی و جلال دوست می‌دارم
[ترجمه ترگمان]من تا به حال خواسته خودم را بیش از این نمی خواهم که جسمم را با پاکیزگی و lustration حفظ کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If I overindulge I will think of past hungers.
[ترجمه گوگل]اگر زیاده روی کنم به گرسنگی های گذشته فکر خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]اگر افراط کنم، از گرسنگی گذشته فکر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Does it pay to overindulge children?
[ترجمه گوگل]آیا زیاده روی در کودکان سودی دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا این پول به overindulge کودک می پردازد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is an art that we love to overindulge ourselves with.
[ترجمه گوگل]این هنری است که ما دوست داریم در آن زیاده روی کنیم
[ترجمه ترگمان]این یک هنر است که ما دوست داریم خودمان را با آن مقایسه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't confuse liberty with overindulge.
[ترجمه گوگل]آزادی را با افراط و تفریط اشتباه نگیرید
[ترجمه ترگمان]تا حد افراط منو گیج نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I coddle the beets, radishes, and yellow squash, pamper the chives and basil; overindulge the tomatoes.
[ترجمه گوگل]من چغندر، تربچه و کدو زرد را می نوازم، پیازچه و ریحان را ناز می کنم در مصرف گوجه فرنگی زیاده روی کنید
[ترجمه ترگمان]من چغندر، تربچه، و اسکواش زرد را نوازش می کنم، ریحان و ریحان را ناز پرورده، و tomatoes را overindulge
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• excessively indulge; indulge in desires too much (in alcohol, food, etc.); spoil excessively

پیشنهاد کاربران

1. افراط کردن. زیاده روی کردن در 2. لوس بار آوردن. لوس کردن
مثال:
Over - indulging in any form of alcoholic beverage.
افراط و زیاده روی کردن در هر نوع مشروب الکلی
Verb
زیاده روی و افراط بخصوص در خوردن خوراکی و نوشیدنی های دلپذیر و لذت بخش
Definition:
have too much of something enjoyable, especially food or drink
SYN:
overeat - gorge - binge
...
[مشاهده متن کامل]

e. g.
What snacks did your parents allow you to eat when you were younger?
My parents were generally quite health - conscious when it came to snacks, so they encouraged me to eat fruits, vegetables, and other nutritious options. However, they also allowed me to have occasional treats like cookies, ice cream, and candy, as long as I didn’t overindulge.

خیلی آسان گرفتن به کسی، لوس کردن، پررو کردن
have too much of something enjoyable, especially food or drink
زیاده روی/ افراط کردن در امور لذت بخش و دلپیذیر، بویژه غذا و نوشیدنی ها
For years he had overindulged himself in food, drink, and finally worry
افراط کردن
لذت بردن
حمایت شدن
حمایت شدن
Overindulge=spoil, pamper

بپرس