overexpose

/ˌoʊvərɪkˈspoʊz//ˌəʊvərɪkˈspəʊz/

(فیلم و غیره) زیادی در معرض نور قرار دادن، بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن، زیاد روشنایی دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overexposes, overexposing, overexposed
(1) تعریف: to expose to too great a degree or for too long.

(2) تعریف: to allow too much light to strike a photosensitive surface such as a photographic plate or film.

جمله های نمونه

1. Don't overexpose yourself to the sun without sun - cream.
[ترجمه گوگل]بدون کرم ضد آفتاب بیش از حد خود را در معرض نور خورشید قرار ندهید
[ترجمه ترگمان]خودت رو به خورشید بدون کرم نگاه نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. And likeable Ed Byrne refreshed the memory with a routine more over-exposed than Keith Chegwin's privates.
[ترجمه گوگل]و اد بیرن دوست داشتنی خاطره را با روتینی که بیش از حد در معرض دید قرار گرفته بود، تازه کرد
[ترجمه ترگمان]و Ed بایرن دوست داشتنی، خاطره را با یک برنامه روتین که بیش از اندازه سربازان کیت در معرض دید قرار داشت، تجدید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was necessary to overexpose this positive record in order to enhance the presence of the Plankton bloom.
[ترجمه گوگل]لازم بود این رکورد مثبت بیش از حد در معرض دید قرار گیرد تا حضور شکوفه پلانکتون افزایش یابد
[ترجمه ترگمان]لازم بود که این رکورد مثبت را بیش از حد نوردهی کنید تا حضور غنچه plankton افزایش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Unfortunately the light was too bright and my photos were all overexposed.
[ترجمه گوگل]متأسفانه نور خیلی روشن بود و عکس های من همگی نوردهی بیش از حد داشتند
[ترجمه ترگمان]متاسفانه نور خیلی روشن بود و عکس ها همه قرار گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The club is careful not to let the younger players be overexposed, and rarely allows them to be interviewed.
[ترجمه گوگل]باشگاه مراقب است که اجازه ندهد بازیکنان جوان تر بیش از حد در معرض دید قرار گیرند و به ندرت اجازه مصاحبه با آنها را می دهد
[ترجمه ترگمان]کلوب مراقب است که اجازه ندهد بازیکنان جوان زیاد نوردهی شوند و به ندرت اجازه مصاحبه با آن ها را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This publicity did the girls harm as well as good - they were overexposed.
[ترجمه گوگل]این تبلیغات به دختران هم آسیب زد و هم به نفع آنها بود - آنها بیش از حد در معرض دید قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]این تبلیغات باعث می شد دخترها به خوبی پیش بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Surely there are features of human nature other than this one overexposed and troublesome procreative pastime.
[ترجمه گوگل]مطمئناً ویژگی های دیگری در طبیعت انسان وجود دارد، غیر از این یک سرگرمی بیش از حد آشکار و دردسرساز
[ترجمه ترگمان]مطمئنا ویژگی های طبیعت انسان دیگری غیر از این یک تفریح بیش از حد و یک سرگرمی مزاحم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We play heads-up and give what we call soft help so you don't overexpose your defense.
[ترجمه گوگل]ما سربالا بازی می کنیم و چیزی را که ما آن را کمک نرم می نامیم ارائه می دهیم تا دفاع خود را بیش از حد در معرض دید قرار ندهید
[ترجمه ترگمان]ما با هم سر و کله می زنیم و به چیزی که بهش میگیم نرم کمک می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For a most unique and artistic shot, place your subject with thier back to the setting sun. On Manual mode, overexpose the portrait so your subject is evenly lit.
[ترجمه گوگل]برای منحصربه‌فردترین و هنرمندانه‌ترین عکس، سوژه‌تان را به سمت غروب خورشید قرار دهید در حالت دستی، پرتره را بیش از حد نوردهی کنید تا سوژه شما به طور یکنواخت روشن شود
[ترجمه ترگمان]برای یک عکس بسیار منحصر به فرد و هنرمندانه، سوژه خود را به سمت خورشید در حال غروب قرار دهید در مد دستی، پرتره را بیش از حد نوردهی کنید تا سوژه شما به طور مساوی نورپردازی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bolstered by an inflated sense of impulse control, we overexpose ourselves to temptation and fall prey to impulsiveness.
[ترجمه گوگل]با تقویت حس کنترل تکانه، بیش از حد خود را در معرض وسوسه قرار می دهیم و قربانی تکانشگری می شویم
[ترجمه ترگمان]با حس بالای کنترل عاطفی، ما خود را بیش از حد به وسوسه تحریک می کنیم و طعمه impulsiveness می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] بیش از حد نور دیدن فیلم

انگلیسی به انگلیسی

• expose for too long or to too much light (photography); have excessive exposure

پیشنهاد کاربران

Verb - transitive :
در رسانه های عمومی ( تلویزیون، روزنامه و . . . ) بیش از حد حضور پیدا کردن ( به طوری که تمایل مردم به سمت موضوع و در نتیجه شهرت آن موضوع کاهش پیدا کند. )

به عنوان مثال :
The famous soccer player has been overexposed by the media
به وفور نمایان شدن، در معرض دید قرار گرفتن something that has been played, listened or talked about too much : urban dictionary

بپرس