overdue

/ˌoʊvəˈdjuː//ˌəʊvəˈdjuː/

معنی: سر رسیده، دیر امده
معانی دیگر: پرداخت نشده، دارای دیرکرد، گذشته از موعد، عقب افتاده، تاخیر دار، دیر، موعد رسیده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not paid, delivered, or returned by the due date.
مترادف: due, late, outstanding, owed, owing
متضاد: premature
مشابه: back, behindhand, tardy

(2) تعریف: expected or needed for a long time; long-awaited.
مشابه: awaited, due, expected, late, promised, prospective

جمله های نمونه

1. overdue bills
صورتحساب های دارای دیرکرد (پرداخت نشده)

2. an overdue ship
کشتی که در آمدن تاخیر دارد

3. land reforms were long overdue
در اصلاحات ارضی بسیار تعلل شده بود.

4. your rent payment is overdue by two months
پرداخت اجاره ی شما دو ماه دیرکرد دارد (عقب افتاده است).

5. the airplane was more than two hours overdue
هواپیما بیش از دو ساعت تاخیر داشت.

6. My library books are a week overdue.
[ترجمه داش امین] کتاب های کتابخانه من یک هفته دیر تر میرسند
|
[ترجمه گوگل]کتاب های کتابخانه من یک هفته عقب افتاده است
[ترجمه ترگمان]کتاب های کتابخانه من یک هفته عقب افتاده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her baby is two weeks overdue.
[ترجمه داش امین] بچه اون دو هفته دیر تر بدنیا اومده
|
[ترجمه گوگل]بچه اش دو هفته عقب افتاده
[ترجمه ترگمان]نوزادش دو هفته عقب افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The plane is overdue and has been delayed by the bad weather.
[ترجمه گوگل]هواپیما به تاخیر افتاده است و به دلیل بدی آب و هوا به تاخیر افتاده است
[ترجمه ترگمان]هواپیما دیر رسیده و با آب و هوای بد به تاخیر افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This car is overdue for a service.
[ترجمه گوگل]این ماشین برای سرویس عقب افتاده
[ترجمه ترگمان]این خودرو برای یک سرویس عقب افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Health care reform is long overdue.
[ترجمه گوگل]اصلاحات مراقبت های بهداشتی مدت هاست به تعویق افتاده است
[ترجمه ترگمان]اصلاحات مراقبت های بهداشتی مدت ها است که به تعویق افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These reforms are long overdue.
[ترجمه گوگل]این اصلاحات مدت هاست که به تعویق افتاده است
[ترجمه ترگمان]این اصلاحات خیلی دیر به تعویق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The baby was a week overdue .
[ترجمه گوگل]بچه یک هفته عقب افتاده بود
[ترجمه ترگمان]بچه یک هفته عقب افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The phone bill's overdue - we need to pay it PDQ.
[ترجمه گوگل]قبض تلفن سررسید شده است - باید آن را PDQ پرداخت کنیم
[ترجمه ترگمان]این قبض تلفن عقب افتاده است - ما باید آن را PDQ را پرداخت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The rent is now overdue.
[ترجمه گوگل]اکنون اجاره بها به پایان رسیده است
[ترجمه ترگمان]اجاره هم اکنون رسیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The library books are overdue.
[ترجمه گوگل]کتاب های کتابخانه به تاخیر افتاده است
[ترجمه ترگمان]کتاب های کتابخانه دیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Changes to the tax system are long overdue.
[ترجمه گوگل]تغییرات در سیستم مالیاتی مدت هاست به تعویق افتاده است
[ترجمه ترگمان]مدت ها است که تغییرات در سیستم مالیاتی به تعویق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر رسیده (صفت)
overdue

دیر امده (صفت)
overdue

تخصصی

[حقوق] موعد گذشته، معوق، تأخیر ورود (کشتی یا هواپیما)

انگلیسی به انگلیسی

• late, tardy; payable, due; past due
if a person, bus, or train is overdue, they are late in arriving somewhere.
if a change or an event is overdue, it should have happened before the present time.
if something borrowed or due to be paid is overdue, it is now later than the date when it should have been returned or paid.

پیشنهاد کاربران

آنچه در زمان موردانتظار نرسیده یا رخ نداده یا انجام نشده است
از موعد گذشته
معوق، از موعد گذشته، منقضی شدن، دیر امده، موعد رسیده، سر رسیده، قانون فقه: منقضی، بازرگانی: منقضی، گذشتن موعد
سررسید گذشته ( مالی )
1 -
not done or happening when expected or when needed; late:
صفت/ در زمان مورد انتظار یا در زمان مورد نیاز انجام نشدن یا اتفاق نیفتادن، دیر هنگام، تعلل شده.
In a statement, Senator Mitch McConnell of Kentucky, the minority leader, called Biden’s decision “overdue”.
...
[مشاهده متن کامل]

My library books are a week overdue.
The baby is two weeks overdue ( = the baby was expected to be born two weeks ago ) .
Changes to the tax system are long overdue.
She feels she's overdue for promotion.
2 -
not paid on time
صفت/ عدم پرداخت به موقع، معوقه
We need to collect any overdue payments.
The company routinely takes money off wages to collect on overdue debts.
The number of overdue accounts climbed to 3. 93% in the second quarter.
The agents had a hard time getting people to pay bills that were six months overdue.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/overdue
در صنعت هوانوردی: هواپیمای مفقود شده؛ به هواپیمایی گفته میشود که بیش از 30 دقیقه از زمان برنامه ریزی شده فرود آن به مقصد گذشته باشد، نرسیده باشد و برقراری هیچ تماسی با آن امکانپذیر نباشد.
معنی اول: انجام نشده، پرداخت نشده، پس داده نشده، گذشته از موعد، مهلت سر رسیده، دارای دیرکرد، عقب افتاده، دیر شده
معنی دوم: بیش از حد به تاخیر افتاده/انجام نشده/تعلل شده/معطل مانده/دیر شده/معوق مانده
1. پرداخت نشده
2. منسوخ شده، قدیمی شده
به معنای �منسوخ شده� �منقضی شده� یا �قدیمی شده� هست تو یعضی متون
پرداخت نشده عقب افتاده
تاخیر داشته
سررسید شده
پرداخت نشده، عقب افتاده ( درمورد بدهی یا اقساط ) ،
دیرهنگام
( صفت ) مترادف با late
دیر کرد
دیر رسیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس