overdone

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past participle of

جمله های نمونه

1. Analysts believe that worries about the economy are overdone.
[ترجمه گوگل]تحلیلگران بر این باورند که نگرانی ها در مورد اقتصاد بیش از حد است
[ترجمه ترگمان]تحلیلگران بر این باورند که نگرانی ها در مورد اقتصاد مبالغه آمیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Overdone is worse than undone.
[ترجمه گوگل]زیاده روی بدتر از انجام نشده است
[ترجمه ترگمان]overdone بدتر از undone
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The loanwords written in your article were overdone.
[ترجمه گوگل]وام های نوشته شده در مقاله شما زیاده روی شده است
[ترجمه ترگمان]واژگانی که در مقاله شما نوشته شده، اغراق آمیز بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The comic scenes in the play were overdone.
[ترجمه گوگل]صحنه های طنز در نمایشنامه بیش از حد بود
[ترجمه ترگمان]صحنه های خنده آور این نمایشنامه مبالغه آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The meat was overdone and the vegetables disappointing.
[ترجمه گوگل]گوشت بیش از حد و سبزیجات ناامید کننده بود
[ترجمه ترگمان]گوشت سرخ شده و سبزیجات ناامید کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The roast lamb was dry and overdone.
[ترجمه گوگل]بره کباب خشک و پر شده بود
[ترجمه ترگمان]و بره کباب هم خشک و پر حرارت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The beef is overdone.
[ترجمه گوگل]گوشت گاو زیاده روی کرده است
[ترجمه ترگمان]گوشت آب پز شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fish was overdone and very dry.
[ترجمه گوگل]ماهی زیاده روی کرده بود و خیلی خشک بود
[ترجمه ترگمان]ماهی سرخ شده و بسیار خشک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The meat was-how shall I put it?-a little overdone.
[ترجمه شهروز] گوشت - چطور بگویم - کمی بیش از حد پخته شده بود.
|
[ترجمه گوگل]گوشت بود-چطور بذارمش؟-کمی زیاده روی
[ترجمه ترگمان]گوشت چگونه آن را بپوشم؟ یکم زیاده روی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His use of humour was good, and not overdone.
[ترجمه گوگل]استفاده او از طنز خوب بود و زیاده روی نکرد
[ترجمه ترگمان]استفاده او از طنز خوب بود و نه overdone
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As usual, the fish was overdone.
[ترجمه گوگل]طبق معمول ماهی زیاده روی کرده بود
[ترجمه ترگمان]مثل همیشه، ماهی زیادی پخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I think Trudy has overdone it with all the lace and frills in her bedroom.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم ترودی با تمام توری ها و تزئینات اتاق خوابش زیاده روی کرده است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم ترودی این موضوع را با همه تور و frills که در اتاق خواب داشت، به آن اضافه کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Brooke-Rose was generally thought to have overdone the serious aspect of her tale to the detriment of its comic potential.
[ترجمه گوگل]به طور کلی تصور می شد که بروک-رز در جنبه جدی داستان خود به زیان پتانسیل کمیک آن افراط کرده است
[ترجمه ترگمان]دور تا معمولا در این فکر بود که این داستان را به طور جدی درباره پیامدهای بالقوه اش تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The big firms reckon that this pessimism is overdone.
[ترجمه گوگل]شرکت های بزرگ بر این باورند که این بدبینی بیش از حد است
[ترجمه ترگمان]شرکت های بزرگ عقیده دارند که این بدبینی مبالغه آمیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if food is overdone, it has been cooked for too long.

پیشنهاد کاربران

زیاده روی شده
زیاده کاری شده
بیش پخته
و دو معنی دیگر
adjective
1.
( of food ) overcooked.
▶️"he sat there chewing his overdone steak"
2.
done to excess; exaggerated.
▶️"an overdone show of camaraderie"
▶️ Rainer. Matteo is super overdone lately and Dennis is a name for a weird uncle.
افراط شده
۱ - اغراق امیز، زیاده روی
۲ - زیادی پخته شده

بپرس