overcrowd

/ˌoʊvəˈkraʊd//ˌəʊvəˈkraʊd/

معنی: انبوه شدن، ازدحام کردن، بسیار شلوغ کردن
معانی دیگر: (مردم یا اشیای زیاد را در جایی) چپاندن، چپیدن، شلوغ کردن، انبوهیدن، توفیدن، انباشتن، بسیار شلوه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: overcrowds, overcrowding, overcrowded
مشتقات: overcrowded (adj.)
• : تعریف: to crowd too many people or things into (a space).
مشابه: pack

جمله های نمونه

1. The hospital is so overcrowded that some patients are being treated on trolleys in the corridors.
[ترجمه محیا قره خانی نژاد] بیمارستان به حدی شلوغ است که برخی بیماران بر روی تخت چرخدار در حال مداوا هستند ( همون تختا که چرخ دارن و برای انتقال بیمار ازش استفاده میکنن، معنی دیگه trolley سبد خریدای چرخدار فروشگاهاست )
|
[ترجمه گوگل]بیمارستان به حدی شلوغ است که برخی از بیماران با ترولی در راهروها تحت مداوا هستند
[ترجمه ترگمان]بیمارستان آنقدر شلوغ است که برخی بیماران در راهروها در حال درمان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. To ease the problem of overcrowding, new prisons will be built.
[ترجمه گوگل]برای رفع مشکل ازدحام بیش از حد، زندان های جدیدی ساخته خواهد شد
[ترجمه ترگمان]برای رفع مشکل ازدحام، زندان های جدید ساخته خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The world market for telecommunications is already overcrowded with businesses.
[ترجمه گوگل]بازار جهانی ارتباطات در حال حاضر مملو از مشاغل است
[ترجمه ترگمان]بازار جهانی مخابرات در حال حاضر پر از کسب وکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many prisons, even today, are overcrowded and squalid places.
[ترجمه گوگل]بسیاری از زندان ها، حتی امروز، مکان های بسیار شلوغ و محقری هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زندان ها، حتی امروزه، شلوغ و کثیف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The suitcase was too overcrowded to close.
[ترجمه گوگل]چمدان آنقدر شلوغ بود که نمی توانست بسته شود
[ترجمه ترگمان]چمدان پر از جمعیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The students were protesting at overcrowding in the university hostels.
[ترجمه گوگل]اعتراض دانشجویان به ازدحام بیش از حد خوابگاه های دانشگاه بود
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان در این دانشگاه به ازدحام بیش از حد اعتراض داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Staff had to work in overcrowded conditions .
[ترجمه گوگل]کارکنان مجبور بودند در شرایط شلوغ کار کنند
[ترجمه ترگمان]کارکنان باید در شرایط شلوغ کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I saw so many people overcrowding in the room than I expected.
[ترجمه گوگل]من افراد زیادی را دیدم که بیش از حد انتظار داشتم در اتاق شلوغ شده بودند
[ترجمه ترگمان]خیلی از مردم بیشتر از اونی که انتظار داشتم توی اتاق شلوغ بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Thousands of refugees are packed into over-crowded towns and villages.
[ترجمه گوگل]هزاران پناهنده در شهرها و روستاهای پر ازدحام جمع شده اند
[ترجمه ترگمان]هزاران پناهنده در شهرها و روستاهای شلوغ پر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The 200-year-old jail is overcrowded, understaffed and lacking in basic amenities.
[ترجمه گوگل]این زندان 200 ساله پر از جمعیت، کم پرسنل و فاقد امکانات اولیه است
[ترجمه ترگمان]این زندان ۲۰۰ ساله شلوغ، شلوغ است و فاقد امکانات رفاهی اولیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Students were protesting at overcrowding in the university hostels.
[ترجمه گوگل]دانشجویان به ازدحام بیش از حد خوابگاه های دانشگاه اعتراض کردند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان در این دانشگاه به ازدحام بیش از حد اعتراض داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He argued that the overcrowded cities were the product of a system based on "selfishness" and "rapacity".
[ترجمه گوگل]او استدلال می‌کرد که شهرهای پرجمعیت محصول سیستمی است که مبتنی بر «خودخواهی» و «غرض ورزی» است
[ترجمه ترگمان]او استدلال کرد که شهره ای پرجمعیت محصول یک سیستم مبتنی بر \"خودخواهی\" و \"حرص و آز\" بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An overcrowded workplace can be a major source of stress.
[ترجمه گوگل]یک محل کار شلوغ می تواند منبع اصلی استرس باشد
[ترجمه ترگمان]محل کار شلوغ می تواند منبع اصلی استرس باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There are plans to relieve overcrowding in the village.
[ترجمه گوگل]برنامه هایی برای رفع ازدحام بیش از حد در روستا وجود دارد
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی برای کاهش ازدحام در روستا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انبوه شدن (فعل)
congest, flocculate, overcrowd

ازدحام کردن (فعل)
huddle, flock, crowd, mob, press, overcrowd, swarm, throng, serry

بسیار شلوغ کردن (فعل)
overcrowd

انگلیسی به انگلیسی

• crowd excessively; flood, overflow, jam

پیشنهاد کاربران

بپرس