overbear

/ˌoʊvəˈbeər//ˌəʊvəˈbeə/

معنی: مغلوب کردن، بزمین زدن، فائق امدن، زیاد میوه دادن
معانی دیگر: مسلط شدن، تحت سلطه در آوردن، چیره شدن بر، منکوب کردن، سرکوب کردن، تحت فشار قرار دادن، زور آوردن به

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overbears, overbearing, overbore, overborne
(1) تعریف: to bring down, press upon, or crush using force or weight.

(2) تعریف: to dominate or overwhelm; prevail over.
مشابه: overwhelm

- The strong-willed grandmother overbore the entire household.
[ترجمه گوگل] مادربزرگ با اراده کل خانواده را تحت فشار قرار داد
[ترجمه ترگمان] مادر بزرگ با اراده تمام افراد خانواده را نابود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of plants, animals, or humans, to produce too much fruit or too many offspring for one's own good.

جمله های نمونه

1. She is independent-minded enough not to be easily overborne by her husband.
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی مستقل است که به راحتی تحت فشار شوهرش قرار نگیرد
[ترجمه ترگمان]او به اندازه ای مستقل است که نمی تواند به راحتی توسط همسرش کنار گذاشته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. With his huge body, he overbore his opponent under him dead.
[ترجمه گوگل]او با بدن بزرگ خود حریف خود را در زیر خود مرده فرو برد
[ترجمه ترگمان]با بدن درشتش او را زیر دست مرده قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Milligan had a pompous, overbearing father.
[ترجمه گوگل]میلیگان پدری پر زرق و برق داشت
[ترجمه ترگمان]Milligan پدر مغرور و مغرور داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was a self-opinionated, overbearing tyrant, and he was the last man she should want to tangle with.
[ترجمه گوگل]او یک ظالم و خودپسند بود و آخرین مردی بود که او باید بخواهد با او درگیر شود
[ترجمه ترگمان]او یک ظالم مغرور و مغرور بود و آخرین مردی بود که باید با آن درهم گره خورده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She found him rude and overbearing.
[ترجمه گوگل]او او را گستاخ و مغرور یافت
[ترجمه ترگمان]او را خشن و مغرور یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My husband can be quite overbearing with our son.
[ترجمه گوگل]شوهر من می تواند نسبت به پسر ما کاملاً زورگو باشد
[ترجمه ترگمان]شوهرم می تواند با پسرم بیش از حد تحقیرآمیز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When socializing with his co-workers he would assume a hearty, over-bearing manner.
[ترجمه گوگل]وقتی با همکارانش معاشرت می‌کرد، رفتاری صمیمانه و بیش از حد تحمل می‌کرد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که با همکاران خود ارتباط برقرار می کرد، رفتاری صمیمانه و over به خود می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She would not cry over such an overbearing, ill-tempered brute.
[ترجمه گوگل]او برای چنین وحشی سرسخت و بداخلاق گریه نمی کرد
[ترجمه ترگمان]او با چنین لحنی خشن و خشن و خشمگین فریاد نمی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In argument he never tried to overbear or overwhelm the opponent by intellectual bludgeoning.
[ترجمه گوگل]در بحث، او هرگز سعی نکرد با لجن کشی فکری بر حریف غلبه کند یا بر او غلبه کند
[ترجمه ترگمان]در این استدلال، او هرگز سعی نکرد که حریف فکری خود را از بین ببرد یا بر حریف چیره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The overbearing sophistication of conceptualism and minimalism did not guarantee success in art for anyone.
[ترجمه گوگل]پیچیدگی بیش از حد مفهوم گرایی و مینیمالیسم موفقیت در هنر را برای کسی تضمین نمی کرد
[ترجمه ترگمان]پیچیدگی بیش از حد of و مینیمالیسم، موفقیت در هنر برای هر کسی را تضمین نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For Branson did not appear pompous, overbearing, practised or City-Slicker smooth in the manner of other captains of industry.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که برانسون مانند دیگر کاپیتانان صنعت، پر زرق و برق، سرسخت، تمرین‌کرده یا سیتی‌اسلایکر صاف به نظر نمی‌رسید
[ترجمه ترگمان]برای برانسون به نظر نمی رسد که در رفتار سایر ناخدایان صنعت با شکوه، مغرور، اجرا کننده و یا شهر به ظاهر آرام به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some were less overtly overbearing, but no less effective in undermining their colleagues' confidence.
[ترجمه گوگل]برخی از آنها در تضعیف اعتماد به نفس همکارانشان کمتر غلبه داشتند
[ترجمه ترگمان]برخی کم تر آشکارا و گستاخ بودند، اما در برهم زدن اعتماد همکاران خود کم تر موثر نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Perhaps, Carew thought, some overbearing staff officer had once ruffled his feathers.
[ترجمه گوگل]شاید، کارو فکر می‌کرد، یک افسر پرخاشگر یک بار پرهای او را به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]افسر ستاد با لحن محکمی به او گفت: شاید یکی از افسران ستاد به زور پره ای خود را جمع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The manager can be very overbearing at times, and it's difficult to argue with him.
[ترجمه گوگل]مدیر ممکن است گاهی اوقات بسیار غلبه کند و بحث کردن با او دشوار است
[ترجمه ترگمان]این مربی گاهی اوقات می تواند بسیار مغرور باشد و بحث کردن با او مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مغلوب کردن (فعل)
conquer, overbear, lick

بزمین زدن (فعل)
floor, fell, overbear

فائق امدن (فعل)
surmount, overbear

زیاد میوه دادن (فعل)
overbear

انگلیسی به انگلیسی

• prevail over, overcome with weight or force; domineer, subdue; outweigh, have greater importance or bearing

پیشنهاد کاربران

بپرس