فعل گذرا ( transitive verb )حالات: overbalances, overbalancing, overbalanced
• (1)تعریف: to have more importance or weight than; outweigh. • مشابه: outweigh
• (2)تعریف: to cause imbalance in; throw off balance.
اسم ( noun )
• : تعریف: an excess of weight or quantity that results in an imbalance.
جمله های نمونه
1. He overbalanced and fell into the water.
[ترجمه مهدی] او تعادلش را از دست داد و به آب افتاد.
|
[ترجمه گوگل]تعادلش زیاد شد و به آب افتاد [ترجمه ترگمان]تعادلش را به دست آورد و روی آب افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The advantages overbalance the disadvantages.
[ترجمه گوگل]مزایا معایب را بیش از حد متعادل می کند [ترجمه ترگمان]این مزایا، معایب را از دست می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. If you stand up you'll overbalance the canoe.
[ترجمه گوگل]اگر بایستید، قایق رانی بیش از حد متعادل می شود [ترجمه ترگمان]اگر بلند شوید، قایق را از دست خواهید داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The ladder overbalanced on top of her.
[ترجمه گوگل]نردبان در بالای او تعادل بیش از حد داشت [ترجمه ترگمان]نردبان تعادلش را از دست داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Halfway along the wall he overbalanced and fell.
[ترجمه گوگل]او در نیمه راه در امتداد دیوار تعادل بیش از حد داشت و سقوط کرد [ترجمه ترگمان]در نیمه راه، تعادلش را به دست آورد و افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He overbalanced and fell head first.
[ترجمه گوگل]او تعادل بیش از حد داشت و ابتدا سرش به زمین افتاد [ترجمه ترگمان]کمی تعادلش را به دست آورد و سرش را به روی خود انداخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In addition, the elevator may overbalance so that the force needed to move forwards on the stick is abnormally high.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، آسانسور ممکن است بیش از حد تعادل داشته باشد به طوری که نیروی مورد نیاز برای حرکت رو به جلو روی چوب به طور غیر طبیعی زیاد باشد [ترجمه ترگمان]علاوه بر این، آسانسور ممکن است تعادلش را از دست بدهد تا نیروی لازم برای حرکت به جلو بر روی میله به طور غیر عادی بالا باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. His good qualities overbalance his shortcomings.
[ترجمه گوگل]ویژگی های خوب او باعث تعادل بیش از حد کمبودهای او می شود [ترجمه ترگمان]صفات خوب او در تعادل ناچیز نقایص او بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Do you want to overbalance hardware furniture?
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید مبلمان سخت افزاری را بیش از حد متعادل کنید؟ [ترجمه ترگمان]می خوای وسایل hardware رو از دست بدی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Overbalance with opportunity cost and doubtful accounts will influence the operation of enterprises capital and the promotion of benefit.
[ترجمه گوگل]مازاد توازن با هزینه فرصت و حساب های مشکوک الوصول بر عملکرد سرمایه شرکت و ارتقای سود تأثیر می گذارد [ترجمه ترگمان]overbalance با هزینه فرصت و حساب های مشکوک، بهره برداری از سرمایه شرکت ها و ارتقای سود را تحت تاثیر قرار خواهند داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Sit down, or you'll overbalance the boat.
[ترجمه گوگل]بنشینید، وگرنه قایق را بیش از حد متعادل می کنید [ترجمه ترگمان]بشین، وگرنه قایق رو از دست می دی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The acrobat pretended to overbalance and the audience held their breath.
[ترجمه گوگل]آکروبات تظاهر به تعادل بیش از حد کرد و تماشاگران نفس خود را حبس کردند [ترجمه ترگمان]آکروبات باز وانمود کرد که تعادل خود را از دست می دهد و تماشاگران نفس خود را در سینه حبس می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It is not desirable to overbalance the budget.
[ترجمه گوگل]توازن بیش از حد بودجه مطلوب نیست [ترجمه ترگمان]تراز کردن بودجه مطلوب نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Control malposition makes originally balanced interest allocates mechanism overbalance.
[ترجمه گوگل]نامناسب کنترل باعث می شود که سازوکار سود متوازن در اصل تعادل بیش از حد را تخصیص دهد [ترجمه ترگمان]کنترل malposition در اصل منافع متوازن را ایجاد می کند و به تعادل دست می دهد و تعادل را از دست می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The gains overbalance the losses.
[ترجمه گوگل]سودها، ضررها را بیش از حد متعادل می کنند [ترجمه ترگمان]کسب و کارها از دست دادن زیان های ناشی از آن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
چیز نامساوی (اسم)
overbalance
چربیدن بر (فعل)
counterweight, overbalance, preponderate
سنگین تر بودن از (فعل)
overbalance, overweigh, outbalance, outweigh
انگلیسی به انگلیسی
• fall; cause to fall; lose balance; overcome by weight if you overbalance, you fall over because you are not in a steady position.