بسیار مهم به دلیل جامعیت و تاثیر آن بر سایر حوزه ها، فراگیر و جامع، چند جانبه
فراگیر
مثال:
Because of the lack
of an overarching theoretical framework, such assumptions are not wellarticulated
within the domain of positive psychology
ترجمه:
چنین فرضیه هایی به دلیل نداشتن یک چارچوب نظری فراگیر، با اقبال خوبی در روان شناسی مثبت گرا مواجه نخواهند شد.
مثال:
ترجمه:
چنین فرضیه هایی به دلیل نداشتن یک چارچوب نظری فراگیر، با اقبال خوبی در روان شناسی مثبت گرا مواجه نخواهند شد.
قوس بیش از حد
معنای دوستان:
✅اصلی - عمده - غالب
✅سنگین وزن - دارای وزن بیشتر ( از لحاظ اهمیت )
... [مشاهده متن کامل]
مهم و تأثیرگذار
most important, because of including or affecting all other areas
قابل توجه
... [مشاهده متن کامل]
جامع، غالب، فراگیر،
In a more overarching sense: در معنایی/مفهومی عامتر/جامعتر
جامع
غالب، حاکم،
سراسری
فراگیر، گسترده، دامنه دار، غالب، عمده.
1. [آسمان، صخره] مَشرف، فرازنده، سایه گستر 2. فراگیر، گسترده، دامنه دار؛ غالب، عمده
همه جانبه
صفت برای چیزی که 'تاثیر بسزایی' در انجام کار یا موضوعی دارد.
اصلی ترین، با اولویت ترین، با اهمیت ترین، تاثیرگذارترین ( بخش از کاری یا چیزی )
سنگین وزن تر، دارای وزن بیشتر، وزین تر ( از لحاظ اهمیت )
... [مشاهده متن کامل]
صفت برای چیزی که از سایر بخشها/اجزای یک چیز مرتبط با اهمیت تر، مهمتر و یا تاثیرگذارتر باشه
نکته: وقتی میخواهیم چیزی را در نظر خواننده متن مهم جلوه دهیم از این صفت استفاده می کنیم.
اصلی ترین، با اولویت ترین، با اهمیت ترین، تاثیرگذارترین ( بخش از کاری یا چیزی )
سنگین وزن تر، دارای وزن بیشتر، وزین تر ( از لحاظ اهمیت )
... [مشاهده متن کامل]
صفت برای چیزی که از سایر بخشها/اجزای یک چیز مرتبط با اهمیت تر، مهمتر و یا تاثیرگذارتر باشه
نکته: وقتی میخواهیم چیزی را در نظر خواننده متن مهم جلوه دهیم از این صفت استفاده می کنیم.
بستگی به بافت جمله داره و اینکه چیا قبل و بعدش اومدن. . . ( در روانشناسی و مشاوره گاهی وقتا معنی اصلی و بنیادی می ده )
هدف نهایی مقاله ی ما
فراگیر
جامع، فراگیر
( شهرسازی - برنامه ریزی منطقه ای ) : مقیاس نهایی
غالب، برجسته، مهم
کلی
مسلط ( روان شناسی )
فراگیر، گسترده ، غالب
هدف نهائی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)