over the edge

پیشنهاد کاربران

This phrase is used to describe something that has gone too far or become excessive. It implies that a person or situation has reached a point where control or reason has been lost.
چیزی که بیش از حد پیش رفته یا بیش از حد شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

دلالت بر این دارد که شخص یا موقعیتی به نقطه ای رسیده است که کنترل یا عقل از دست رفته است.
نقطه جوش
مثال؛
His anger got the best of him, and he went over the edge.
In a conversation about risk - taking, one might say, “Some people enjoy pushing themselves over the edge to experience an adrenaline rush. ”
A person might describe a party as, “Things got wild and people were definitely over the edge. ”

روی لبه
به مرز جنون کشانده
put/push/send/drive someone over the edge
وقتی کسی یا چیزی یا شرایطی باعث بشه شما تحملت تموم بشه، به تنگنا برسی و کنترلت را از دست بدی، از این عبارات استفاده میشه. معادل فارسی در ترجمه: اون روی سگ را بالا آوردن، دیوونه کردن، طاقت را طاق کردن، صبر را به سر آوردن، صبررا لبریز کردن.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: Ali pushed that disabled girl over the edge when he made fun of her
وقتی علی آن دختر معلول را مسخره کرد، صبر آن دختر را به سر آورد ( این به سر آمدن صبر و از دست دادن کنترل به شکل های مختلف گفتاری و کرداری تظاهر پیدا میکنه از جمله عصبانیت، پرخاشگری، اهانت، پرت کردن کفش، تمسخر متقابل و غیره ) .
درضمن، در برخی متون به جای edge ممکنه از brink استفاده بشه که تفاوتی در معنا ایجاد نمیکنه.

بپرس