🔸 معادل فارسی ( بسته به کاربرد ) :
روی چیزی / درباره ی چیزی / عبور از چیزی / تمام کردن چیزی / غلبه بر چیزی
در زبان محاوره ای:
درگیر اون موضوعه، ازش گذشته، هنوز تو فکرشه، روش وایساده، داره درباره ش غر می زنه
... [مشاهده متن کامل]
- - -
🔸 تعریف ها و کاربردهای مختلف:
1. ** ( فضایی – فیزیکی ) :**
اشاره به موقعیت مکانی بالای چیزی
مثال: The lamp hangs over the table.
لامپ بالای میز آویزونه.
معادل: �روی�، �بالای�
2. ** ( احساسی – روانی ) :**
بیان درگیری ذهنی یا احساسی با یک موضوع
مثال: She’s still not over the breakup.
هنوز از جدایی عبور نکرده.
معادل: �عبور نکرده�، �هنوز درگیرشه�
3. ** ( موضوعی – محاوره ای ) :**
بیان اینکه چیزی درباره ی موضوع خاصیه
مثال: They argued over money.
سر پول دعوا کردن.
معادل: �درباره ی�، �سرِ�
4. ** ( غلبه – استعاری ) :**
بیان اینکه کسی از یک مشکل یا احساس عبور کرده یا بر آن غلبه کرده
مثال: I’m finally over my fear of public speaking.
بالاخره بر ترس از سخنرانی عمومی غلبه کردم.
معادل: �غلبه کردن�، �رد شدن از�
5. ** ( محاوره ای – بی اهمیت کردن ) :**
وقتی کسی می گه "I’m over it"، یعنی دیگه براش مهم نیست، ازش گذشته
مثال: Don’t worry—I’m over it.
نگران نباش—گذشتم ازش.
معادل: �بی خیالش شدم�، �دیگه برام مهم نیست�
- - -
🔸 مترادف ها ( بسته به معنا ) :
- above – across – past – beyond – regarding – about – done with – moved on
روی چیزی / درباره ی چیزی / عبور از چیزی / تمام کردن چیزی / غلبه بر چیزی
در زبان محاوره ای:
درگیر اون موضوعه، ازش گذشته، هنوز تو فکرشه، روش وایساده، داره درباره ش غر می زنه
... [مشاهده متن کامل]
- - -
🔸 تعریف ها و کاربردهای مختلف:
1. ** ( فضایی – فیزیکی ) :**
اشاره به موقعیت مکانی بالای چیزی
مثال: The lamp hangs over the table.
لامپ بالای میز آویزونه.
معادل: �روی�، �بالای�
2. ** ( احساسی – روانی ) :**
بیان درگیری ذهنی یا احساسی با یک موضوع
مثال: She’s still not over the breakup.
هنوز از جدایی عبور نکرده.
معادل: �عبور نکرده�، �هنوز درگیرشه�
3. ** ( موضوعی – محاوره ای ) :**
بیان اینکه چیزی درباره ی موضوع خاصیه
مثال: They argued over money.
سر پول دعوا کردن.
معادل: �درباره ی�، �سرِ�
4. ** ( غلبه – استعاری ) :**
بیان اینکه کسی از یک مشکل یا احساس عبور کرده یا بر آن غلبه کرده
مثال: I’m finally over my fear of public speaking.
بالاخره بر ترس از سخنرانی عمومی غلبه کردم.
معادل: �غلبه کردن�، �رد شدن از�
5. ** ( محاوره ای – بی اهمیت کردن ) :**
وقتی کسی می گه "I’m over it"، یعنی دیگه براش مهم نیست، ازش گذشته
مثال: Don’t worry—I’m over it.
نگران نباش—گذشتم ازش.
معادل: �بی خیالش شدم�، �دیگه برام مهم نیست�
- - -
🔸 مترادف ها ( بسته به معنا ) :
📌 نقش: �حرف اضافه/ preposition�
📌 توضیح: به مفهومِ �قرار داشتن روی چیزی به گونه ای که تا حدودی حالت پوشش داشته باشد�
Example: He came in with his hat pulled down over his eyes.
مثال: درحالی وارد شد که کلاهش تا بالای چشمانش قرار گرفته بود.
📌 توضیح: به مفهومِ �قرار داشتن روی چیزی به گونه ای که تا حدودی حالت پوشش داشته باشد�
مثال: درحالی وارد شد که کلاهش تا بالای چشمانش قرار گرفته بود.