over one's head

/ˈoʊvər wʌnz hɛd//ˈəʊvə wʌnz hɛd/

1- مشکل، خارج از فهم کسی 2- بدون رعایت سلسله مراتب (به مقامات بالاتر مراجعه کردن)

پیشنهاد کاربران

1. English: "This physics concept is way over my head. "
Persian: "این مفهوم فیزیک کاملاً از درک من خارج است. "
2. English: "She got in over her head with that business loan. "
Persian: "او با آن وام تجاری بیش از حد توانش درگیر شد. "
...
[مشاهده متن کامل]

3. English: "The drone hovered right over our heads. "
Persian: "پهپاد دقیقاً بالای سرمان در حال پرواز بود. "
4. English: "His technical explanation went over everyone's head. "
Persian: "توضیحات فنی او برای همه غیرقابل درک بود. "
5. English: "I'm in over my head with this new project. "
Persian: "من با این پروژه جدید کاملاً غرق در مشکلات شده ام. "
6. English: "The joke flew right over their heads. "
Persian: "آنها اصلاً متوجه شوخی نشدند. "
7. English: "Dark clouds gathered over our heads. "
Persian: "ابرهای تیره بالای سرمان جمع شدند. "
8. English: "He's in over his head with gambling debts. "
Persian: "او تا گردن در بدهی های قمار فرو رفته است. "
9. English: "The responsibility is over my head now. "
Persian: "این مسئولیت اکنون از عهده من خارج است. "
10. English: "The helicopter circled over our heads for minutes. "
Persian: "هلیکوپتر دقیقه ها بالای سرمان دور زد. "
deepseek

مثل خر تو گل گیر کردن
1 - سخت بودن درک چیزی ( بخصوص در درس های سخت )
به مثال زیر توجه کنید :
My chemistry class is totally over my head
2 - قبول کردن مسئولیتی که پیشتر از توان ما باشه ( لقمه بزرگ تر از دهن خودت برداشتن )
...
[مشاهده متن کامل]

به مثال زیر توجه کنید :
My aunt is in over her head with this dinner party
Soheil is in over his head with this

فراتر از فهم کسی
پارا بیشتر از گلیم خود دراز کردن، ورود به کاری با وجود نداشتن مهارت در آن
سخت بودن فهمیدن چیزی برای کسی