• (1)تعریف: someone or something not inside a boundary, limit, or the like. • متضاد: local
• (2)تعریف: a person who does not belong to a particular group. • مترادف: alien, foreigner, stranger • متضاد: insider, local, member • مشابه: exile, fifth wheel, interloper, newcomer, odd man out, outcast, outlander
• (3)تعریف: a participant in competition considered to have little chance of winning; long shot. • مترادف: dark horse, long shot • مشابه: gamble
جمله های نمونه
1. The outsider sees the best of the game.
[ترجمه گوگل]بیرونی بهترین بازی را می بیند [ترجمه ترگمان]غریبه بهترین بازی را می بیند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I'm an outsider, the only foreign woman in the group.
[ترجمه افشین] ]من یک بیگانه، تنها زن خارجی در گروه هستم
|
[ترجمه گوگل]من یک خارجی هستم، تنها زن خارجی در گروه [ترجمه ترگمان]من یک بیگانه هستم، تنها زن خارجی در گروه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. To an outsider it may appear to be a glamorous job.
[ترجمه گوگل]برای یک فرد خارجی ممکن است به نظر یک شغل پر زرق و برق باشد [ترجمه ترگمان]برای یک غریبه ممکن است یک شغل پر زرق و برق باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Things often appear chaotic to the outsider.
[ترجمه گوگل]چیزها اغلب برای بیرونی آشفته به نظر می رسند [ترجمه ترگمان]اغلب چیزها برای خارج از کشور آشفته و آشفته به نظر می رسند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I would always be an outsider here - no matter that I spoke fluent Spanish.
[ترجمه گوگل]من همیشه در اینجا یک خارجی خواهم بود - مهم نیست که اسپانیایی روان صحبت می کردم [ترجمه ترگمان]من همیشه یک بیگانه بودم - مهم نبود که من به زبان اسپانیایی حرف می زدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He was an outsider in the race to be the new UN Secretary-General.
[ترجمه سعید کلاهدوز] او در رقابت برای پست دبیرکلی سازمان ملل مورد قبول واقع نشد.
|
[ترجمه گوگل]او در رقابت برای منصب دبیرکل جدید سازمان ملل متحد خارجی بود [ترجمه ترگمان]او یک غریبه در نژاد بود که دبیر کل سازمان ملل بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The race was won by a 201 outsider.
[ترجمه گوگل]مسابقه توسط یک خارجی 201 برنده شد [ترجمه ترگمان]این مسابقه توسط یک نفر از خارجی ها برگزار شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. To an outsider, the system seems complex and confusing.
[ترجمه گوگل]برای یک فرد خارجی، سیستم پیچیده و گیج کننده به نظر می رسد [ترجمه ترگمان]برای یک غریبه، سیستم پیچیده و گیج کننده به نظر می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Malone, a cop, felt as much an outsider as any of them.
[ترجمه گوگل]مالون، یک پلیس، به اندازه هر یک از آنها احساس غریبگی می کرد [ترجمه ترگمان]دکتر مالون، یک پلیس، احساس یک بیگانه نسبت به آن ها داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Here she felt she would always be an outsider.
[ترجمه گوگل]در اینجا او احساس کرد که همیشه یک خارجی خواهد بود [ترجمه ترگمان]در اینجا احساس می کرد که او همیشه یک بیگانه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It would be fatal to bring in outsider.
[ترجمه گوگل]آوردن افراد خارجی کشنده خواهد بود [ترجمه ترگمان]این کار برای این که بیگانه شود، مهلک و کشنده خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The odds on the outsider were 100?
[ترجمه گوگل]شانس خارجی 100 بود؟ [ترجمه ترگمان]احتمالش چقدره که outsider ۱۰۰ نفر باشن؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I felt a complete outsider.
[ترجمه گوگل]احساس میکردم یک بیگانه کامل هستم [ترجمه ترگمان]احساس می کردم که یک بیگانه کامل هستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Sometimes an outsider will win at long odds, but not often.
[ترجمه shohreh rahimi] گاهی یک خارجی شانس کمی برای برد دارد، اما اغلب اینطور نیست ( اما نه اغلب )
|
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات یک خارجی در شرایط طولانی برنده می شود، اما نه اغلب [ترجمه ترگمان]گاهی یک فرد خارجی با اختلاف زیاد برنده می شود، اما نه اغلب [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
بیگانه (اسم)
foreigner, gringo, stranger, outsider, publican
انگلیسی به انگلیسی
• onlooker; stranger, newcomer; foreigner; alien; nonmember; visitor an outsider is someone who is not involved in a particular group, or is not accepted by that group.
پیشنهاد کاربران
غریبه، غیرخودی
Outsider : بیگانه، غریبه، اجنبی، خارجی
𝗳𝗼𝗿𝗲𝗶𝗴𝗻𝗲𝗿 = خارجی Definition : A person from a foreign country 𝗼𝘂𝘁𝘀𝗶𝗱𝗲𝗿 = بیگانه Definition : One who is not part of a community or organization. 𝗼𝘂𝘁𝗹𝗮𝗻𝗱𝗲𝗿 = بیگانه ، خارجی ... [مشاهده متن کامل]
Definition : a person who belongs to another region, culture, or group 𝘀𝘁𝗿𝗮𝗻𝗴𝗲𝗿 = غریبه Definition : A person whom one does not know; a person who is neither a friend nor an acquaintance. 𝗮𝗹𝗶𝗲𝗻 = فضایی Definition : coming from another world 𝗻𝗼𝗻𝗻𝗮𝘁𝗶𝘃𝗲 = غیر بومی ، غیر محلی Definition : Someone who is not a native 𝗻𝗼𝗻𝗿𝗲𝘀𝗶𝗱𝗲𝗻𝘁 = غیر مقیم Definition : not considered to be legally residing in a particular place.
ناشناس
نااشنا
نخودی ( در بازی یا رقابت شرکت می کند اما جدی گرفته نمی شود )
Stranger - Outlander
افراد متفرقه
رانده شده _ بیگانه
کسی که شانسی برای قهرمانی در رقابت ها رو نداره متضادش میشه ؛ Favourite
I receive so few outsiders من غریبه های خیلی کمی رو ( به حضور ) می پذیرم Winter Kills 1979🎥
ناشناخته غریبه کسی که در مسابقات ورزشی ازش انتظار بردن یا قهرمان شدن را نداریم مخالف واژه favourite
تازه وارد
غیر حرفه ای
خواننده کره ای اپلیکیشنی برای حک کردن افراد
افراد متفرقه Outsiders are not admitted. ورود افراد متفرقه ممنوع.