outside

/ˈaʊtˈsaɪd//ˌaʊtˈsaɪd/

معنی: خارجی، ظاهر، برونی، ظاهری، برون، دست بالا، خارج از، بیرون، خارج از
معانی دیگر: طرف خارج هر چیز، خارج، نما، ناوابسته به گروه، از خارج دسته، (ساختمان و غیره) مجاور، فرعی، در خارج از ساختمان اصلی، (امکان یا احتمال یا شانس و غیره) کم، بعید، غیرمحتمل، بیشترین، محتمل ترین، بیشینه، حداکثر، محیط

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: at the outside
(1) تعریف: the outer side or surface.
مترادف: exterior, periphery, surface
متضاد: inside
مشابه: border, external, outward, rim, shell

(2) تعریف: that which appears to view; external aspect.
مترادف: appearance, aspect, exterior, fa�ade, face
مشابه: front, guise, outward, show, veneer

(3) تعریف: the space beyond an enclosed area or building; out-of-doors.
مترادف: out-of-doors, outdoors
متضاد: interior
مشابه: exterior, open, open air
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or pertaining to the outer side or surface.
مترادف: exterior, external, outer, outward, surface
متضاد: inside
مشابه: outermost, peripheral

(2) تعریف: originating from beyond a limit or boundary.
مترادف: extrinsic
متضاد: inside
مشابه: exterior, external, extraneous, independent, supplementary

- I got outside help on the problem.
[ترجمه محمد] من در بیرون به کمک شما احتیاظ دارم
|
[ترجمه شهاب مقدم] برای مشکلم از بیرون کمک گرفتم
|
[ترجمه گوگل] برای مشکل از بیرون کمک گرفتم
[ترجمه ترگمان] من بیرون از این مشکل به کمک احتیاج دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: unlikely; improbable.
مترادف: distant, faint, off, remote, slender, slight, slim
مشابه: negligible, small

- He has only an outside chance of winning.
[ترجمه گوگل] او فقط شانس بیرونی برای برنده شدن دارد
[ترجمه ترگمان] فقط شانس برنده شدن داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: in or to the space beyond a boundary.
متضاد: inside, within

(2) تعریف: in or to the outdoors.
مترادف: out-of-doors, outdoors
متضاد: inside
مشابه: alfresco

- Let's eat outside.
[ترجمه گوگل] بیا بیرون غذا بخوریم
[ترجمه ترگمان] بیا بیرون غذا بخوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
عبارات: outside of
(1) تعریف: on, in, or to the outer space of.
مترادف: beyond, past
متضاد: inside

- the bird outside the window
[ترجمه گوگل] پرنده بیرون پنجره
[ترجمه ترگمان] پرنده ای که بیرون از پنجره نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: beyond the restrictions of.
متضاد: within
مشابه: beyond

- He operates outside the rules.
[ترجمه گوگل] او خارج از قوانین عمل می کند
[ترجمه ترگمان] او خارج از قوانین عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. outside calipers
پرگاره ی برونی (برای اندازه گیری از بیرون چیزی)

2. outside noises distracted me
صداهایی که از بیرون می آمد حواسم را پرت کرد.

3. outside of one old servant, he lives alone
به جز یک نوکر پیر کس دیگری با او زندگی نمی کند.

4. outside repairs
تعمیرات خارج (از ساختمان)

5. outside the ambit of ordinary events
خارج از حوزه ی اتفاقات روزمره

6. outside these limits
خارج از این حدود (یا محدوده)

7. outside of
1- خارج،بیرون،در بیرون،بیرون از 2- (عامیانه) به جز،به غیر

8. an outside firm of consultants
یک گروه مشاوره از خارج

9. an outside toilet
مستراح خارج از ساختمان

10. my outside price is $500
بالاترین قیمت من 500 دلار است.

11. the outside layer of the ball
لایه ی خارجی توپ

12. the outside of the boat needs painting
سطح بیرونی قایق احتیاج به نقاشی دارد.

13. the outside world
دنیای خارج،دیگر مردم و جاها

14. he stood outside of the house
او بیرون از خانه ایستاد.

15. it is outside the capacity of this court
(آن موضوع) از صلاحیت این دادگاه خارج است.

16. it is outside the sphere of her authority
از حوزه ی اختیارات او خارج است.

17. at the outside
حداکثر،در بیشترین حد

18. beyond control, outside control
خارج از توانایی یا سلطه،خودسر

19. on the outside
(انگلیس) نوار وسط جاده یا خیابان،نوار میانی

20. 200 is an outside estimate
200 محتمل ترین برآورد است.

21. contact with the outside world has corrupted the culture of some african tribes
تماس با جهان خارج،فرهنگ برخی از قبایل افریقایی را تباه کرده است.

22. he has an outside chance of winning the election
احتمال کمی دارد که او انتخابات را ببرد.

23. it is freezing outside
هوای بیرون مثل یخ است.

24. literary matters are outside his province
مطالب ادبی از قلمرو (دانش) او بیرون است.

25. the mother stood outside the operating room, wringing her hands and crying
مادر بیرون اتاق ایستاده بود و دست های خود را به هم می فشرد و گریه می کرد.

26. tourists were waiting outside in the hope of getting a look at the queen
توریست ها در خارج منتظر بودند به این امید که ملکه را ببینند.

27. without recourse to outside help
بدون دستیازی به کمک خارجی

28. he was painting the outside of a boat that was keeled on the sands of the beach
او داشت قسمت بیرون یک زورق یک وری شده روی شن های ساحل را رنگ می زد.

29. the two monarchs met outside the palace
دو پادشاه در بیرون از کاخ ملاقات کردند.

30. he often pontificated on matters outside his field
اغلب درباره ی مطالب خارج از رشته ی خودش اظهار فضل می کرد.

31. i told him to watch outside and see that no one entered
به او گفتم که در خارج مراقب باشد و نگذارد کسی داخل شود.

32. it is six p. m., but outside it is still light
ساعت شش بعداز ظهر است ولی بیرون هنوز روشن است.

33. she seems calm on the outside
او در ظاهر آرام به نظر می رسد.

34. wear your coat; it's cold outside
پالتو خود را بپوش ; بیرون سرد است.

35. a chimney conveys smoke to the outside
دود هنج (یا لوله ی بخاری) دود را به خارج می برد.

36. he has no contact with the outside world
او تماسی با دنیای خارج ندارد.

37. i opened the door from the outside
در را از خارج باز کردم.

38. take an umbrella, it is pouring outside
چتر ببر،بیرون دارد رگبار می آید.

39. the address was written on the outside of the box
نشانی روی جعبه نوشته شده بود.

40. the technical vocabulary was a little outside my range
واژگان فنی آن کمی از گستره ی (فهم) من خارج بود.

41. the prisoners heard little news of the outside world
زندانیان اخبار کمی از خارج می شنیدند.

42. there's room for thirty people at the outside
حداکثر برای سی نفر جا هست.

43. they can't build a refinery themselves; they need outside help
آنها نمی توانندخودشان پالایشگاه بسازند و به کمک از خارج نیازمندند.

44. the hole in the wall let me see the outside
سوراخ دیوار اجازه داد که بیرون را ببینم.

45. he works all the time and seems to have no outside interests
او همیشه کار می کند و ظاهرا علایق دیگری ندارد.

46. he fixed the door so that it could not be opened from outside
درب را جوری کرد که از بیرون باز نمی شد.

مترادف ها

خارجی (صفت)
alien, out, outside, foreign, strange, exotic, oversea, external, outer, exterior, peripheral, extrinsic, extern, extraneous

ظاهر (صفت)
outside, clear, apparent, external, outward, exterior, manifest, obvious, evident, patent, confessed, conspicuous, discernible, evidential, flat-out, noticeable, observable, ostensive

برونی (صفت)
outside, objective, exogenous

ظاهری (صفت)
outside, specious, seeming, showy, external, outward, exterior, superficial, extern, skin-deep

برون (قید)
outside, without

دست بالا (قید)
outside

خارج از (قید)
beyond, outside

بیرون (قید)
abroad, out, outside, away, outdoors, without

خارج از (حرف اضافه)
beyond, outside

تخصصی

[ریاضیات] بیرون، بیرونی، خارج، خارج از...، بیرون از...

انگلیسی به انگلیسی

• external side; outdoors
external; of the outdoors; from the outdoors; maximal
out of doors
besides, aside from
the outside of a container or building is the part which surrounds or encloses the rest of it.
if you are outside a building, place, or country, you are not in it.
when you talk about the outside world, you are referring to things that happen or exist in places other than your own home or community.
on a wide road, the outside lane is the right-hand lane in countries where you drive on the left, and the left-hand lane in countries where you drive on the right.
people or things that are outside a group, range, or organization are not included in it.
something that happens outside a particular period of time does not happen during that time.

پیشنهاد کاربران

خیلی از مواقع بجای outside در مکالمات از out هم استفاده میشه.
در واقع outside معمولا به معنای بیرون از یک محیط مثلا بیرون خونه یا کافه یا غیره است ولی out رو برای بیرون از همه چی بکار میبرن مثلا اگه سگ شما از زیر تخت اومده باشه ببرون به اونم میگن He comes out of the bed ولی نمیگن H comes outside the bed چون outside برای خارج از محیط های بزرگ بکار میره.
...
[مشاهده متن کامل]

گاهی به چم : - فراتر - هم می شود.
برون مرزی
Outside income, درآمد دیگری
حرف اضافه outside به معنای بیرون یا خارج
معادل فارسی حرف اضافه outside بیرون یا خارج است. این حرف اضافه به مکانی در خارج یا بیرون از چیزی یا مکانی دیگر اشاره دارد. مثال:
. she waited outside his room for nearly two hours ( او بیرون اتاقش تقریبا دو ساعت منتظر ایستاد. )
...
[مشاهده متن کامل]

. he lives just outside birmingham ( او درست خارج از بیرمینگهام زندگی می کند. )

نکته: outside در مفهوم بیرون یا خارج می تواند به معنای جزء چیزی نبودن نیز اشاره داشته باشد. مثال:
the matter is outside my area of responsibility ( این مسئله خارج از محدوده مسئولیت من است. )
صفت outside به معنای بیرونی
معادل فارسی صفت outside بیرونی است. این صفت به توصیف چیزی که در خارج از چیزی دیگر قرار دارد، می پردازد. البته به چیزی که در داخل ساختمان قرار ندارد نیز اشاره دارد. مثال:
an outside light ( چراغ بیرونی )
. the outside walls are damp ( دیوار های بیرونی [خارجی] نمناک هستند. )
قید outside به معنای بیرون
معادل فارسی قید outside بیرون است. قید outside اشاره دارد به چیزی که در بیرون یک اتاق، ساختمان و یا محفظه است. مثال:
!it's cold outside ( بیرون هوا سرد است! )
?should we eat outside as long as the weather is so nice ( برویم بیرون غذا بخوریم حالا که هوا انقدر خوب است؟ )
منبع: سایت بیاموز

outside director
مدیر غیرموظف
محیط بیرون، محوطه باز
جدای از
بیرون، خارجی
Opposite of inside
اطراف
بیرون - خارج از
does it stop" near "the bank? اتوبوس نزدیک بانک نگه میداره
does it stop "outside "the bank? اتوبوس دقیقا کنار یا روبروی بانک نگه میداره
محوطه ی خارجیه ساختمان
حیاط
غریبه
خارجی یا فرد خارجی
He often plays outside
او اغلب بیرون بازی می کنند.
بیگانه یا فرد خارجی
خارج___ بیرون
بیرون یا خارج
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس