اسم ( noun )
• : تعریف: the first stage; beginning.
• مترادف: beginning, commencement, first, inception, onset, start
• متضاد: close
• مشابه: birth, conception, dawn, debut, embarkation, genesis, head, initiation, kickoff, morning, origin, threshold, top
• مترادف: beginning, commencement, first, inception, onset, start
• متضاد: close
• مشابه: birth, conception, dawn, debut, embarkation, genesis, head, initiation, kickoff, morning, origin, threshold, top
- Everyone was happy and excited at the outset of the trip.
[ترجمه گوگل] در ابتدای سفر همه خوشحال و هیجان زده بودند
[ترجمه ترگمان] در آغاز سفر همه خوشحال و هیجان زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در آغاز سفر همه خوشحال و هیجان زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We could never have predicted at the outset of our project the obstacles that we were about to face.
[ترجمه گوگل] ما هرگز نمی توانستیم در ابتدای پروژه خود موانعی را که قرار بود با آن روبرو شویم پیش بینی کنیم
[ترجمه ترگمان] ما هرگز نمی توانیم در ابتدای پروژه پیش بینی کنیم که موانعی که در سر داریم مواجه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما هرگز نمی توانیم در ابتدای پروژه پیش بینی کنیم که موانعی که در سر داریم مواجه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's been unhappy at that school from the very outset.
[ترجمه گوگل] او از همان ابتدا در آن مدرسه ناراضی بوده است
[ترجمه ترگمان] از همان ابتدا در آن مدرسه بدبخت بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از همان ابتدا در آن مدرسه بدبخت بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید