outmaneuver

/aʊtməˈnuːvər//aʊtməˈnuːvə/

معنی: سبقت گرفتن بر، در مانور جلو افتادن
معانی دیگر: درمانور جلو افتادن، سبقت گرفتن بر

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: outmaneuvers, outmaneuvering, outmaneuvered
(1) تعریف: to gain an advantage over, by clever maneuvering.

(2) تعریف: of a vehicle, to be more maneuverable than (another vehicle).

جمله های نمونه

1. Some one is always trying to outmaneuver me for more money or to steal my people, or even my job title.
[ترجمه گوگل]یک نفر همیشه سعی می کند برای پول بیشتر از من سبقت بگیرد یا افراد یا حتی عنوان شغلم را بدزدد
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها همیشه سعی می کنند مرا به خاطر پول بیشتر تحت تاثیر قرار دهند و یا حتی عنوان شغلی من را بدزدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Informal To top or outmaneuver ( a competitor ) in acquiring and publishing an important news story.
[ترجمه گوگل]غیررسمی برای کسب و انتشار یک خبر مهم برتری یا مانور دادن (رقیب)
[ترجمه ترگمان]برای بالا یا پایین بودن (یک رقیب)در کسب و انتشار یک داستان مهم خبری غیر رسمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My new supervisor knows how to outmaneuver the boss in most situations.
[ترجمه گوگل]سرپرست جدید من می داند که چگونه در بیشتر موقعیت ها از رئیس پیشی بگیرد
[ترجمه ترگمان]سرپرست جدید من می داند که چطور رئیس را در بیشتر شرایط استخدام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In sports where limber, prepubescent bodies can outmaneuver more mature athletes, kids can be designated as older than they are.
[ترجمه گوگل]در ورزش‌هایی که بدن‌های لاغر و پیش از بلوغ می‌توانند بر ورزشکاران بالغ‌تر مانور دهند، می‌توان بچه‌ها را بزرگ‌تر از سنشان تعیین کرد
[ترجمه ترگمان]در ورزش که در آن بدن نرم و prepubescent می تواند ورزش کاران بالغ تری داشته باشد، بچه ها را می توان به اندازه آن ها بزرگ تر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. China's superior radio allowed it to outmaneuver fighters.
[ترجمه گوگل]رادیو برتر چین به آن اجازه داد تا بر جنگنده ها مانور دهد
[ترجمه ترگمان]رادیو برتر چین این امکان را به outmaneuver داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They outnumber the high elves and can outmaneuver most enemies.
[ترجمه گوگل]تعداد آنها از الف های بالا بیشتر است و می توانند بر بیشتر دشمنان غلبه کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها از موجودات کهن بالاتر هستند و می توانند بیشتر دشمنان را رهبری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. How many business plans down the road will it be before his good intentions are eroded or outmaneuvered?
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه نیت خوب او از بین برود یا از بین برود، چند طرح تجاری در راه است؟
[ترجمه ترگمان]چند برنامه کاری در این جاده پیش از این خواهد بود که نیت های خوب او از بین برود یا از بین برود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Connally sought to cow opposition while Nixon's strategy was to outmaneuver it.
[ترجمه گوگل]کانالی به دنبال مخالفت بود در حالی که استراتژی نیکسون این بود که بر آن مانور دهد
[ترجمه ترگمان]در حالی که استراتژی نیکسون برای مهار کردن آن بود، Connally به دنبال مخالفت با گاو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ephson said both the NPP and the NDC have been trying to outmaneuver each other with their pronouncements.
[ترجمه گوگل]افسون گفت که هم NPP و هم NDC سعی کرده اند با اظهارات خود از یکدیگر پیشی بگیرند
[ترجمه ترگمان]Ephson گفت که هم the و هم the سعی کرده اند که یکدیگر را با اظهارات خود کنار بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سبقت گرفتن بر (فعل)
overtake, outdistance, outmaneuver

در مانور جلو افتادن (فعل)
outmaneuver

انگلیسی به انگلیسی

• move into a superior position; outwit; be superior in handling and maneuvering

پیشنهاد کاربران

To outmaneuver means to outmaneuver or outmanipulate someone, especially in a strategic or tactical sense. It involves using skill or clever tactics to gain an advantage over an opponent.
معنای سبقت گرفتن یا پیشی گرفتن از کسی، به ویژه در معنای استراتژیک یا تاکتیکی.
...
[مشاهده متن کامل]

این شامل استفاده از مهارت یا تاکتیک های هوشمندانه برای به دست آوردن برتری نسبت به حریف است.
مثال؛
For example, a military general might outmaneuver the enemy by flanking their forces.
In a business negotiation, a skilled negotiator might outmaneuver their counterpart to secure a better deal.
A person facing a difficult challenge might say, “I will find a way to outmaneuver any obstacles that come my way. ”

مانور برتر دادن
از طریق مانور غالب شدن
پیش دستی کردن، پیشی گرفتن. برتری یافتن
مثال:
Let the faithless not suppose that they have outmaneuvered [Allah]
کافران گمان نکنند که بر خدا پیشی جسته و برتری یافته اند.
هوشمندانه تر/زیرکانه تر از . . . تغییر موضع دادن
زیرکانه تر عمل/حرکت کردن
پیشی گرفتن، جلو زدن، برتری یافتن، کلک زدن، رودست زدن، زرنگی کردن

بپرس