outdor

پیشنهاد کاربران

I had a dream at seven in the morning
There is a space where men and women are sitting and there is an outdoor tent where we are praying to God.
I see you watching me, I know many people, you went and talked to my father and you are constantly vomiting
...
[مشاهده متن کامل]

My father tells me that you confessed that you have a serious illness. You are always vomiting. My father tells me that I told him I was very sorry.
And it tells me you forget about it altogether
My mother sees my left hand and says, "Venus, who has bled from you?" I said, "I do not see blood
I say Mama Baba says that Mousa has a disease that makes everyone vomit
He says it's good that you haven't married him yet
He says if I know who has bled from you, I will bring a disaster on him
I say mom, I think it's Mousa' job, but I did not notice that he was bleeding. Let him go. He is sick. Maybe he needed blood and I woke up.
خواب دیدم ساعت هفت صبح
در یک فضای هست که زن و مرد ها نشسته اند و یک چادر در فضای باز هست که به مناجات خدا مشغول هستیم
میبینمت نگام میکنی خیلی ها رو میشناسم تو رفتی با پدرم صحبت کردی و تو مداوم در حال استفراغ هستی
پدرم به من میگوید که تو اعتراف کردی که بیماری سختی داری همیشه در حال استفراغ هستی پدرم به من میگوید من به اوگفتم خیلی متاسف شده ام
و به من می گوید این ماجرا به طور کلی فراموش میکنی
مادرم دست چپ من را یهو میبیند و میگوید ناهید کی از تو خون کشیده است میگم کو خون نمیبینم میگه این چیه از تو خون کشیدن
میگم ماما بابا میگه موسی بیماری داره که همش استفراغ میکنه
میگه خوب شد که تا حالا باهاش ازدواج نکردی
میگه اگه بدونم کی از تو خون کشیده سرش یه بلایی میارم
میگم ماما ، فکر کنم کار موسی باشه اما من متوجه خون کشیدنش از دستم نشدم ولش کن مریض هست شاید به خون نیاز داشته است وبیدار شدم

بپرس