اسم ( noun )
• : تعریف: a result of something; consequence.
• مترادف: consequence, end, result
• متضاد: source
• مشابه: aftermath, conclusion, effect, fruit, future, issue, outgrowth, product, sequel, spawn, upshot
• مترادف: consequence, end, result
• متضاد: source
• مشابه: aftermath, conclusion, effect, fruit, future, issue, outgrowth, product, sequel, spawn, upshot
- This military operation had several unpredicted outcomes.
[ترجمه Rose] این عملیات نظامی چند نتایج پیش بینی نشده به همراه داشت|
[ترجمه گوگل] این عملیات نظامی چندین نتیجه پیش بینی نشده داشت[ترجمه ترگمان] این عملیات نظامی پیامدهای unpredicted داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They were disappointed at the outcome of the trial.
[ترجمه گوگل] آنها از نتیجه دادگاه ناامید شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها از نتیجه این محاکمه ناامید شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها از نتیجه این محاکمه ناامید شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They hope to improve student outcomes with new methods of teaching.
[ترجمه گوگل] آنها امیدوارند با روش های جدید تدریس، نتایج دانش آموزان را بهبود بخشند
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوارند که با روش های جدید تدریس نتایج دانش آموزان را بهبود بخشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوارند که با روش های جدید تدریس نتایج دانش آموزان را بهبود بخشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Are you pleased with the outcome of your decision?
[ترجمه گوگل] آیا از نتیجه تصمیم خود راضی هستید؟
[ترجمه ترگمان] از نتیجه تصمیمت راضی هستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از نتیجه تصمیمت راضی هستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید