out of work


بیکار، بدون شغل

جمله های نمونه

1. Gill had been out of work for a year and was getting very despondent.
[ترجمه گوگل]گیل یک سال بود که بیکار شده بود و به شدت ناامید شده بود
[ترجمه ترگمان]گیل برای یک سال بی کار بود و داشت بسیار ناامید می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. People throughout the country are out of work.
[ترجمه گوگل]مردم در سراسر کشور بیکار هستند
[ترجمه ترگمان]مردم سراسر کشور از کار بی کار شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Many young people are out of work.
[ترجمه گوگل]بسیاری از جوانان بیکار هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جوانان بی کار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's been out of work for six months.
[ترجمه گوگل]او شش ماه است که بیکار شده است
[ترجمه ترگمان]شش ماه است که از کار بی کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'm out of work now.
[ترجمه گوگل]من الان بیکارم
[ترجمه ترگمان]حالا دیگر کار نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The lazybones always alibied themselves out of work.
[ترجمه گوگل]تنبل ها همیشه خود را بیکار می کردند
[ترجمه ترگمان]تنبل همیشه از کار بی کار می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Economic recession had thrown millions out of work.
[ترجمه گوگل]رکود اقتصادی میلیون ها نفر را بیکار کرده بود
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی میلیون ها کارگر را از کار انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Being out of work and having two young children, they found it impossible to make ends meet.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که بیکار بودند و دو فرزند خردسال داشتند، گذران زندگی را غیرممکن می دیدند
[ترجمه ترگمان]با بیرون رفتن از کار و داشتن دو فرزند جوان، رسیدن به آن غیرممکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was out of work at the time.
[ترجمه گوگل]من در آن زمان بیکار بودم
[ترجمه ترگمان]من در آن زمان از کار بی کار بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Being out of work for a long time is very demoralizing.
[ترجمه گوگل]بیکاری برای مدت طولانی بسیار آزاردهنده است
[ترجمه ترگمان]خارج شدن از کار برای مدتی طولانی، بسیار زننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hundreds of men were thrown out of work when the mine closed down.
[ترجمه گوگل]با تعطیلی این معدن، صدها مرد از کار بیکار شدند
[ترجمه ترگمان]وقتی معدن به پایین بسته شد، صدها نفر از محل کار اخراج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He thinks there's great shame in being out of work and unable to provide for his family.
[ترجمه گوگل]او فکر می کند که بی کار بودن و ناتوانی در تامین مخارج خانواده اش مایه شرمساری است
[ترجمه ترگمان]او فکر می کند در خارج شدن از کار شرم دارد و نمی تواند خانواده اش را تامین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some people in that country are now out of work.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم در آن کشور اکنون بیکار هستند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر برخی از مردم در آن کشور بی کار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her husband is out of work and has nothing in prospect at present.
[ترجمه گوگل]شوهرش بیکار است و در حال حاضر چیزی در انتظارش نیست
[ترجمه ترگمان]شوهرش خارج از کار است و در حال حاضر هیچ چیز ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• without work, out of a job, unemployed
someone who is out of work does not have a job.

پیشنهاد کاربران

Unemployed; not working
از کار بی کار شدن !
💎Out of Work💎
Unemployed
💎out of work💎
unemployed
▪️ "any reduction in spending will close shops and put people out of work"
@OxfordDictionary
💎out of work💎
adjective
...
[مشاهده متن کامل]

UK US
HR, WORKPLACE
without a paid job
▪️ I've been out of work for the past six months
💎put/leave/throw sb out of work💎
▪️ The plant closed in November 2010, leaving 400 people out of work
▪️ an out - of - work management consultant
@CambridgeDictionary
💎out - of - work💎
adjective
unemployed
▪️ out - of - work actors
▪️ He’s been out of work for six months
@LongmanDictionary
❇️PROVERB
❇️SAYING
❇️IDIOM

out of work = out of order = out of service = break down : ( not in working condition )
خارج از سرویس، خراب، از کار افتاده، از کار افتادن. ( معمولا در مورد دستگاه ، موتور و وسایل مکانیکی بکار میرود ) .
out of work = out of job =workless = jobless
بی کار، بدون شغل
بیکار شدن
از دست دادن شغل
از کار افتادن یا خراب شدن ( دستگاه و غیره )
مترادف با break down یا out of order

بپرس