انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
🔸 معادل فارسی:
• از تعادل خارج شدن
• به هم ریخته بودن
• درست کار نکردن
• در زبان محاوره ای: �همه چی قاطی شده�، �از ریتم افتاده�، �خراب شده�
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** چیزی که درست کار نمی کند یا از حالت طبیعی و متعادل خارج شده است.
- مثال: *The machine is out of kilter again. *
دستگاه دوباره **خراب شده و از تعادل خارج است**.
2. ** ( فرهنگی – اجتماعی ) :** وضعیت یا شرایطی که به هم ریخته یا غیرعادی است.
- مثال: *His schedule is out of kilter after the trip. *
برنامه ی او بعد از سفر **به هم ریخته است**.
3. ** ( استعاری – عمومی ) :** هر موقعیتی که نظم یا هماهنگی اش از بین رفته باشد.
- مثال: *The economy is out of kilter with reality. *
اقتصاد **با واقعیت هماهنگ نیست و به هم ریخته است**.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
off balance – askew – out of order – disorganized – malfunctioning
________________________________________
🔸 مثال ها:
• *My sleep pattern is out of kilter. *
الگوی خوابم **به هم ریخته است**.
• *The project went out of kilter after the budget cuts. *
پروژه بعد از کاهش بودجه **از تعادل خارج شد**.
• *His emotions are out of kilter these days. *
احساساتش این روزها **به هم ریخته است**.
• از تعادل خارج شدن
• به هم ریخته بودن
• درست کار نکردن
• در زبان محاوره ای: �همه چی قاطی شده�، �از ریتم افتاده�، �خراب شده�
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** چیزی که درست کار نمی کند یا از حالت طبیعی و متعادل خارج شده است.
- مثال: *The machine is out of kilter again. *
دستگاه دوباره **خراب شده و از تعادل خارج است**.
2. ** ( فرهنگی – اجتماعی ) :** وضعیت یا شرایطی که به هم ریخته یا غیرعادی است.
- مثال: *His schedule is out of kilter after the trip. *
برنامه ی او بعد از سفر **به هم ریخته است**.
3. ** ( استعاری – عمومی ) :** هر موقعیتی که نظم یا هماهنگی اش از بین رفته باشد.
- مثال: *The economy is out of kilter with reality. *
اقتصاد **با واقعیت هماهنگ نیست و به هم ریخته است**.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
________________________________________
🔸 مثال ها:
الگوی خوابم **به هم ریخته است**.
پروژه بعد از کاهش بودجه **از تعادل خارج شد**.
احساساتش این روزها **به هم ریخته است**.
خراب، چیزی که درست کار نمی کنه
( نظم/توازن/روال/عادت/زندگی ) . . . را به هم ریختن
. . . ( با هم ) همخوانی ندارد/ندارند.
غیر معمول، نا مرسوم، نا متعادل، کج ، نا بسامان، عجیب غریب
درهم