out of his mind
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
بدون اراده، ازخودبیخود، شوریده، درحالت خلسه، شیفته، شیدا، واله، مدهوش، حیران، سرگشته، بی خبرازخود
( عامیانه - out of ( one's ) head )
1. بسیار مست از الکل، بسیار نئشه از مواد مخدر.
2. دیوانه.
مثال:
He's out of his head if he thinks this plan is going to work
You were really out of your head last night! How do you feel this morning?
? Are you off your head
1. بسیار مست از الکل، بسیار نئشه از مواد مخدر.
2. دیوانه.
مثال: