1. Literally: It means someone has lost too much blood ( due to injury, surgery, etc. ) . Example: The patient was nearly out of blood after the accident. بیمار تقریباً تمام خونش را از دست داده بود.
... [مشاهده متن کامل]
2. Figuratively ( rare ) :
Sometimes used to mean exhausted, drained, or emotionally empty, especially in poetic or dramatic writing.
Example: After the endless battles, he felt out of blood and out of hope.
بعد از جنگ های بی پایان، احساس می کرد که دیگر رمقی برایش نمانده.
3. In fantasy or vampire fiction:
Could mean a vampire needs to feed or is weakened from not drinking blood.
Example: The vampire was out of blood and couldn’t heal.
خون آشام بدون خون بود و نمی توانست خودش را درمان کند.
جمله های نمونه :
1. Literal ( medical )
The nurse said the patient was dangerously out of blood and needed a transfusion immediately.
پرستار گفت که بیمار به طور خطرناکی خون از دست داده و فوراً به تزریق خون نیاز دارد.
- - -
2. Literal ( accident )
After the crash, he was nearly out of blood and slipping into unconsciousness.
بعد از تصادف، تقریباً تمام خونش را از دست داده بود و در حال بیهوش شدن بود.
- - -
3. Fantasy ( vampire fiction )
The vampire grew weak and pale because he was out of blood for days.
خون آشام ضعیف و رنگ پریده شد چون روزها بدون خون مانده بود.
- - -
4. Figurative ( emotionally drained )
After the long divorce, she felt completely out of blood, like her soul was empty.
بعد از طلاق طولانی، کاملاً بی رمق و خالی از انرژی احساس می کرد، انگار روحش خالی شده بود.
- - -
5. Medical supply context
The hospital was out of blood and couldn’t help the injured victims.
بیمارستان خون نداشت و نمی توانست به قربانیان آسیب دیده کمک کند.
- - -
6. Gaming context
In the game, if your warrior runs out of blood, you have to restart the level.
در بازی، اگر جنگجوی تو خونش تمام بشه، باید مرحله رو از اول شروع کنی.
- - -
7. Poetic/figurative ( after conflict )
He staggered out of the battlefield, bruised, broken, and out of blood.
از میدان نبرد با بدن کبود، شکسته و بی خون بیرون آمد.
- - -
8. Vampire story ( no energy )
She hissed, “I can’t fight—I'm completely out of blood. ”
او با خشونت گفت: �نمی تونم بجنگم — کاملاً بدون خونم. �
- - -
9. Symbolic ( loss of motivation or strength )
He used to fight for justice, but now he’s out of blood, tired of everything.
قبلاً برای عدالت می جنگید، اما حالا دیگه رمقی براش نمونده و از همه چیز خسته ست.
- - -
10. Dark metaphor ( loss of humanity )
They’ve hurt him so much that he’s out of tears, out of blood, and out of mercy.
آن قدر به او آسیب زده اند که دیگر نه اشکی دارد، نه خونی، نه رحمی.
### 1. خون از دست داده / بی خون شدن ( در معنای جسمی یا پزشکی )
معنی: وقتی کسی خون زیادی از دست داده یا بدنش دیگه خون کافی نداره.
ترجمه محاوره ای: خونش تموم شده، بی خون شده، خونشو از دست داده
مثال:
He collapsed because he was out of blood.
غش کرد چون خونش تموم شده بود.
- - -
### 2. خسته و بی حال ( به طور استعاری )
معنی: ممکنه به طور غیررسمی و استعاری برای توصیف کسی که خیلی ضعیف یا خسته ست به کار بره.
ترجمه محاوره ای: از رمق افتاده، بی جون، له
مثال:
After the fight, he was completely out of blood.
بعد دعوا، دیگه از رمق افتاده بود.
- - -
### 3. بی احساس خشونت یا انتقام ( برداشت معنایی در زمینه های احساسی )
معنی: اگه توی متن خاصی استفاده بشه، می تونه به معنای از بین رفتن خشم یا روحیه ی جنگ طلبانه باشه.
ترجمه محاوره ای: دیگه حال و حوصله دعوا رو نداره، خونش به جوش نمیاد
مثال ( ساختگی ) :
He used to be vengeful, but now he's out of blood.
قبلاً خیلی اهل انتقام بود، ولی حالا دیگه خونش به جوش نمیاد.
chatgpt