otherly

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی:
صفت: دیگرگونه، متفاوت، غیرخودی، غیرمرسوم
قید ( نادر ) : به گونه ای دیگر، به صورت متفاوت
🔹 مثال ها:
She lives in an otherly way, rejecting societal norms. او به گونه ای دیگرگونه زندگی می کند و هنجارهای اجتماعی را رد می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

The concept of otherly love emphasizes selfless care for others. مفهوم �عشق دیگرگونه� بر مراقبت بی چشم داشت از دیگران تأکید دارد.
He was treated as someone otherly, not belonging to the group. با او مثل یک فرد متفاوت رفتار شد؛ کسی که به گروه تعلق ندارد.
🔹 مترادف ها:
صفت different, distinct, alternative, otherish
قید otherwise, differently, alternatively