oscillate

/ˈɑːsəˌlet//ˈɒsɪleɪt/

معنی: مردد بودن، تلو تلو خوردن، نوسان کردن، تاب خوردن، از این سو به ان سو افتادن
معانی دیگر: (مثل تاب کودکان) پس و پیش رفتن، حرکت آونگی کردن، آونگیدن، به نوسان درآوردن (یا درآمدن)، تردید کردن، دودل بودن، اندیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: oscillates, oscillating, oscillated
(1) تعریف: to swing steadily and repeatedly back and forth.
مترادف: sway, swing, vacillate, vibrate
مشابه: fluctuate, pivot, pulsate, seesaw, shake, undulate

- When the fan oscillates, different areas of the room get a breeze.
[ترجمه گوگل] هنگامی که فن نوسان می کند، مناطق مختلف اتاق نسیم می شود
[ترجمه ترگمان] زمانی که پنکه به نوسان در نوسان است، قسمت های مختلف اتاق با باد برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My windshield wipers make a squeaky noise as they oscillate.
[ترجمه گوگل] برف پاک کن های شیشه جلوی من در حین نوسان صدای جیر جیر می دهند
[ترجمه ترگمان] wipers شیشه اتومبیل من با صدای جیر جیر جیر جیر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to waver between different or opposed opinions, conditions, or courses of action; vacillate.
مترادف: vacillate, waver
مشابه: alternate, equivocate, fluctuate, hedge, shilly-shally, swing, vary, yo-yo

- I'm still oscillating between staying at my current job and accepting that company's offer.
[ترجمه گوگل] من هنوز بین ماندن در شغل فعلی و پذیرش پیشنهاد آن شرکت در نوسان هستم
[ترجمه ترگمان] من هنوز بین ماندن در شغل فعلی ام و پذیرفتن پیشنهاد این شرکت در نوسان بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to vary or cause variances between opposite extremes, usu. as a repeated and regular fluctuation.
مشابه: fluctuate, swing, vacillate

- The stock market has a tendency to oscillate.
[ترجمه گوگل] بازار سهام تمایل به نوسان دارد
[ترجمه ترگمان] بازار سهام گرایش به نوسان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: oscillatory (adj.), oscillator (n.)
• : تعریف: to cause to oscillate.
مشابه: fluctuate, pivot, shake, sway, swing, vibrate, wave

جمله های نمونه

1. My emotions oscillate between desperation and hope.
[ترجمه گوگل]احساسات من بین ناامیدی و امید در نوسان است
[ترجمه ترگمان]احساسات من بین ناامیدی و امید نوسان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Manic depressives oscillate between depression and elation.
[ترجمه گوگل]افسردگی های شیدایی بین افسردگی و شادی در نوسان هستند
[ترجمه ترگمان]نوسان depressives بین افسردگی و شادی نوسان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The needle on the dial began to oscillate.
[ترجمه گوگل]سوزن روی صفحه شروع به نوسان کرد
[ترجمه ترگمان]عقربه روی صفحه شروع به نوسان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They oscillate between passivity and elemental violence.
[ترجمه گوگل]آنها بین انفعال و خشونت عنصری در نوسان هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها بین passivity و خشونت عنصری نوسان می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If they do indeed oscillate between generations, though, they must have mass.
[ترجمه گوگل]اگر واقعاً بین نسل‌ها نوسان می‌کنند، باید جرم داشته باشند
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها در واقع بین نسل ها شاهد نوسان باشند، باید جرم داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It could oscillate between values, vary wildly, or lock up.
[ترجمه گوگل]ممکن است بین مقادیر در نوسان باشد، بسیار متفاوت باشد یا قفل شود
[ترجمه ترگمان]این می تواند بین مقادیر نوسان کند، به شدت متفاوت باشد، یا قفل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In such an environment the electrons would oscillate in ways which would depend upon the details of the positive charge distribution.
[ترجمه گوگل]در چنین محیطی، الکترون ها به گونه ای نوسان می کنند که به جزئیات توزیع بار مثبت بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]در چنین محیطی، الکترون ها به روش هایی که به جزییات توزیع بار مثبت وابسته هستند، نوسان می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Children oscillate between regression and progression.
[ترجمه گوگل]کودکان بین پسرفت و پیشرفت در نوسان هستند
[ترجمه ترگمان]نوسان کودکان بین رگرسیون و پیشرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hence, as we follow the orbit around, we oscillate between one point and the other.
[ترجمه گوگل]از این رو، همانطور که مدار اطراف را دنبال می کنیم، بین یک نقطه و نقطه دیگر در نوسان هستیم
[ترجمه ترگمان]از این رو هنگامی که ما از مدار خارج می شویم، بین یک نقطه و دیگری نوسان می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We know that it can only oscillate at frequencies which correspond to the fundamental note and its overtones.
[ترجمه گوگل]ما می دانیم که فقط می تواند در فرکانس هایی نوسان کند که با نت اصلی و رنگ های آن مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]ما می دانیم که تنها در فرکانس های نوسان می کند که با توجه به نت بنیادی و overtones آن انطباق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A stock index does not oscillate with such frightening amplitude as we have witnessed recently unless to announce some tectonic change ahead.
[ترجمه گوگل]یک شاخص سهام با چنین دامنه ترسناکی که اخیرا شاهد آن بوده‌ایم نوسان نمی‌کند، مگر اینکه تغییرات تکتونیکی پیش رو را اعلام کند
[ترجمه ترگمان]شاخص سهام با چنین دامنه ترسناکی که اخیرا شاهد آن بودیم، نوسان نکرده است، مگر این که برخی تغییرات تکتونیک را قبل از آن اعلام نماییم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In particular, it is common for people to oscillate between withdrawal and arrogance.
[ترجمه گوگل]مخصوصاً این که مردم بین گوشه گیری و تکبر در نوسان هستند
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، برای مردم عادی است که بین عقب نشینی و تفرعن دست و پنجه نرم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The very tip of the finger began to oscillate.
[ترجمه گوگل]نوک انگشت شروع به نوسان کرد
[ترجمه ترگمان]نوک انگشت شروع به نوسان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Markets oscillate between quiet and active, and the Thermometer helps you identify them.
[ترجمه گوگل]بازارها بین آرام و فعال در نوسان هستند و دماسنج به شما کمک می کند تا آنها را شناسایی کنید
[ترجمه ترگمان]بازارها بین ساکت و فعال نوسان می کنند، و the به شما کمک می کند تا آن ها را شناسایی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Optical atomic clocks oscillate much faster, at about 500, 000 billion cycles per second, and thus divide time into smaller units.
[ترجمه گوگل]ساعت‌های اتمی نوری بسیار سریع‌تر نوسان می‌کنند، در حدود 500000 میلیارد چرخه در ثانیه، و بنابراین زمان را به واحدهای کوچک‌تر تقسیم می‌کنند
[ترجمه ترگمان]ساعت های اتمی نوری بسیار سریع تر، در حدود ۵۰۰ میلیارد سیکل در ثانیه نوسان می کنند و در نتیجه زمان را به واحدهای کوچک تر تقسیم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مردد بودن (فعل)
be uncertain, be unsure, hesitate, linger, oscillate, vacillate, wobble

تلو تلو خوردن (فعل)
swing, reel, oscillate, vacillate, stagger, dodder, stumble, wobble, lurch, totter, teeter

نوسان کردن (فعل)
swing, oscillate, vacillate, fluctuate, vibrate, jib, waver

تاب خوردن (فعل)
swing, sway, oscillate, twist

از این سوبه ان سو افتادن (فعل)
oscillate

تخصصی

[عمران و معماری] نوسان کردن
[برق و الکترونیک] نوسان کردن
[مهندسی گاز] نوسان کردن
[نساجی] نوسان کردن
[ریاضیات] نوسان کردن

انگلیسی به انگلیسی

• vary regularly between two positions; vacillate between two opinions; fluctuate between high and low values; swing predictably between two extremes
if something oscillates, it moves repeatedly from one position to another and back again; a formal word.
if you oscillate between two moods, attitudes, or types of behaviour, you keep changing from one to the other and back again; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To move back and forth between two points; to fluctuate 🔃
🔍 مترادف: Sway
✅ مثال: The pendulum oscillates slowly from side to side, keeping perfect time.
کم و زیاد شدن
The light oscillates between bright and dim for incoming calls.
نور برای تماس های دریافتی کم و زیاد می شود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : oscillate
✅️ اسم ( noun ) : oscillation
✅️ صفت ( adjective ) : oscillatory / oscillating
✅️ قید ( adverb ) : _
حرکت ارتجاعی کردن/دادن
در رفت و آمد بودن، در حرکت بودن، از . . . . به . . . . . رفتن
نویدَن.
نَوَسانیدَن.
پیشنهاد
نویدن
navidan

بپرس