فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: oscillates, oscillating, oscillated
حالات: oscillates, oscillating, oscillated
• (1) تعریف: to swing steadily and repeatedly back and forth.
• مترادف: sway, swing, vacillate, vibrate
• مشابه: fluctuate, pivot, pulsate, seesaw, shake, undulate
• مترادف: sway, swing, vacillate, vibrate
• مشابه: fluctuate, pivot, pulsate, seesaw, shake, undulate
- When the fan oscillates, different areas of the room get a breeze.
[ترجمه گوگل] هنگامی که فن نوسان می کند، مناطق مختلف اتاق نسیم می شود
[ترجمه ترگمان] زمانی که پنکه به نوسان در نوسان است، قسمت های مختلف اتاق با باد برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زمانی که پنکه به نوسان در نوسان است، قسمت های مختلف اتاق با باد برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My windshield wipers make a squeaky noise as they oscillate.
[ترجمه گوگل] برف پاک کن های شیشه جلوی من در حین نوسان صدای جیر جیر می دهند
[ترجمه ترگمان] wipers شیشه اتومبیل من با صدای جیر جیر جیر جیر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] wipers شیشه اتومبیل من با صدای جیر جیر جیر جیر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to waver between different or opposed opinions, conditions, or courses of action; vacillate.
• مترادف: vacillate, waver
• مشابه: alternate, equivocate, fluctuate, hedge, shilly-shally, swing, vary, yo-yo
• مترادف: vacillate, waver
• مشابه: alternate, equivocate, fluctuate, hedge, shilly-shally, swing, vary, yo-yo
- I'm still oscillating between staying at my current job and accepting that company's offer.
[ترجمه گوگل] من هنوز بین ماندن در شغل فعلی و پذیرش پیشنهاد آن شرکت در نوسان هستم
[ترجمه ترگمان] من هنوز بین ماندن در شغل فعلی ام و پذیرفتن پیشنهاد این شرکت در نوسان بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من هنوز بین ماندن در شغل فعلی ام و پذیرفتن پیشنهاد این شرکت در نوسان بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to vary or cause variances between opposite extremes, usu. as a repeated and regular fluctuation.
• مشابه: fluctuate, swing, vacillate
• مشابه: fluctuate, swing, vacillate
- The stock market has a tendency to oscillate.
[ترجمه گوگل] بازار سهام تمایل به نوسان دارد
[ترجمه ترگمان] بازار سهام گرایش به نوسان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازار سهام گرایش به نوسان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: oscillatory (adj.), oscillator (n.)
مشتقات: oscillatory (adj.), oscillator (n.)
• : تعریف: to cause to oscillate.
• مشابه: fluctuate, pivot, shake, sway, swing, vibrate, wave
• مشابه: fluctuate, pivot, shake, sway, swing, vibrate, wave