ornery

/ˈɔːrnəri//ˈɔːnəri/

معنی: بد خلق، اذیت کننده
معانی دیگر: بدسیرت، بدقلق، -2 سرسخت، لجوج، لجباز، سمج، onery : عادی، معمولی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: orneriness (n.)
• : تعریف: stubborn, mean, or disagreeable.
مترادف: cantankerous, irascible, mean, stubborn
مشابه: bad-tempered, crabby, crusty, disagreeable, feisty, grouchy, headstrong, obstinate, pigheaded, quarrelsome, short-tempered, sour, surly

- Some of the neighbors have been ornery about the proposed community center.
[ترجمه گوگل] برخی از همسایگان در مورد مرکز اجتماعی پیشنهادی عصبانی شده اند
[ترجمه ترگمان] برخی از همسایه ها ornery در مورد مرکز پیشنهادی جامعه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's so ornery; she won't even try on the new clothes I got her.
[ترجمه گوگل] او خیلی بداخلاق است او حتی لباس جدیدی را که من برایش گرفتم امتحان نمی کند
[ترجمه ترگمان] خیلی بد اخلاقه و حتی سعی هم نمی کنه که لباس های جدید رو که من براش خریدم رو امتحان کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I wouldn't ask him now; he tends to be ornery first thing in the morning.
[ترجمه گوگل] من الان از او نپرسیدم او تمایل دارد که اول صبح عصبانی باشد
[ترجمه ترگمان] حالا از او چیزی نخواهم پرسید؛ صبح ها خیلی بد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the old man was ornery all day
پیرمرد تمام روز عبوس بود.

2. He had been in an ornery mood all day, rowing with his wife and his boss.
[ترجمه گوگل]او در تمام طول روز در حال و هوای بدی بود و با همسرش و رئیسش پارو می زد
[ترجمه ترگمان]تمام روز در این حال و روز بود که با زنش و رئیسش پارو می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The old lady was still being ornery, but at least she had consented to this visit.
[ترجمه گوگل]بانوی مسن هنوز هم حیله گر بود، اما حداقل با این دیدار موافقت کرده بود
[ترجمه ترگمان]پیرزن هنوز هم ornery بود، ولی لااقل از این دیدار راضی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The senators were ornery and independent.
[ترجمه گوگل]سناتورها متعصب و مستقل بودند
[ترجمه ترگمان]سناتورها معمولی و مستقل بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You may know Quebec as a hotbed of ornery, croissant-munching separatists.
[ترجمه گوگل]ممکن است کبک را به عنوان جولانگاه جدایی‌طلبان خوش‌قلب و کرواسان‌خوار بشناسید
[ترجمه ترگمان]شاید \"کبک\" رو به عنوان منبع تغذیه از separatists، croissant munching
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But they seem to be becoming more ornery.
[ترجمه گوگل]اما به نظر می رسد آنها در حال بدتر شدن هستند
[ترجمه ترگمان]اما به نظر میاد بیشتر از این becoming
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is mostly because we're mean and ornery.
[ترجمه گوگل]بیشتر به این دلیل است که ما بدجنس و بدجنس هستیم
[ترجمه ترگمان]بیشتر به خاطر این است که ما بدجنس و معمولی هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had a reputation of being an ornery SOB and the epitome of the loud, aggressive drill instructor, but each and every one of his recruits would forever utter his name with respect.
[ترجمه گوگل]او به یک SOB بداخلاق و مظهر یک مربی پر سر و صدا و تهاجمی مته شهرت داشت، اما هر یک از نیروهای استخدام شده او برای همیشه نام او را با احترام به زبان می آوردند
[ترجمه ترگمان]او شهرت بدی داشت که یک مربی معمولی and و یک مربی نظامی خشن و aggressive بود، اما هر یک از recruits برای همیشه نام او را با احترام ادا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The first three med students are ornery because they have been waiting for 11 minutes.
[ترجمه گوگل]سه دانشجوی اول پزشکی به دلیل اینکه 11 دقیقه منتظر بوده اند، عصبانی هستند
[ترجمه ترگمان]سه دانشجوی پزشکی اول به این دلیل ornery هستند که ۱۱ دقیقه منتظر بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When he was 16 when is ornery shoots carves the hero!
[ترجمه گوگل]زمانی که او 16 ساله بود، زمانی که اونرری قهرمان را حک می کند!
[ترجمه ترگمان]زمانی که او ۱۶ سال داشت، عکس های ornery قهرمان می شوند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm nasty, I'm old, and a little bit ornery.
[ترجمه گوگل]من بدمزه هستم، پیر هستم، و کمی بداخلاق
[ترجمه ترگمان]من پیر هستم، پیر هستم و یه کم اذیت کننده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ornery or not, You've been M. I. A for over a month.
[ترجمه گوگل]یا نه، شما بیش از یک ماه است که M I A هستید
[ترجمه ترگمان]ornery یا نه، شما مسی و مادلن بودید من بیش از یک ماه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I got to go to church and sweat and sweat -- I hate them ornery sermons!
[ترجمه گوگل]من باید به کلیسا بروم و عرق و عرق بخورم -- من از موعظه های شیطنت آمیز آنها متنفرم!
[ترجمه ترگمان]من باید برم کلیسا و عرق کنم و عرق کنم و از اونا هم بدم میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. On top of that, the tools themselves were almost universally immature and ornery.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، خود ابزارها تقریباً به طور کلی نابالغ و حیله گر بودند
[ترجمه ترگمان]در بالای آن، خود ابزارها تقریبا به طور جهانی نابالغ و ornery بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بد خلق (صفت)
grumpy, moody, bad-tempered, choleric, grouchy, ornery, cantankerous, dyspeptic, capernoited, gruff, ill-natured, ill-tempered

اذیت کننده (صفت)
ornery

انگلیسی به انگلیسی

• stubborn; bad-tempered; mean

پیشنهاد کاربران

مثال؛
My ornery coworker never wants to cooperate with anyone.
A person might say, “Don’t ask him for a favor, he’s feeling ornery today. ”
Another might comment, “The ornery customer refused to leave until he got a refund. ”
بداخلاق
کله شق
Bad tempered
Cantankerous
بد اخلاق
تندخو
تندمزاج
بد عنق
لجوج
e. g. My international vice president has files on the high and mighty and the low and ornery

بپرس