ornament

/ˈɔːrnəmənt//ˈɔːnəment/

معنی: زینت، ارایش، پیرایه، زیور، تزئین کردن، اراستن
معانی دیگر: زیب، آذین، تزیین، آرایه، پیرایش، فرآویز، (شخص) مایه ی افتخار، تاج سر، ستاره ی درخشان، پیراستن، آذین بستن، تزیین کردن، ظاهر توخالی، زرق و برق گول زننده، (موسیقی) رنگ ثانوی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that is added to beautify or improve appearance; decoration.
مترادف: adornment, decoration, embellishment, garnish
مشابه: accessory, bauble, frill, furbelow, garniture, knickknack, trimming

(2) تعریف: a person or thing considered to add to the appearance or quality of something.
مترادف: asset
مشابه: adornment, advantage, benefit, boon, embellishment, plus

- This author will be an ornament to our faculty.
[ترجمه شان] این نویسنده برای دانشکده ما، مایه افتخار است.
|
[ترجمه پرویز وصلی] این نویسنده، آرایشی برای دانشکده ما است
|
[ترجمه گوگل] این نویسنده زینتی برای هیئت علمی ما خواهد بود
[ترجمه ترگمان] این نویسنده برای ما یک افتخار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a musical note or group of notes added to a melody in order to embellish it.
مترادف: embellishment
مشابه: grace note
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ornaments, ornamenting, ornamented
(1) تعریف: to add ornaments to.
مترادف: adorn, decorate, embellish
مشابه: apparel, beautify, bedeck, bedizen, festoon, garnish, grace, gussy up, trap out, trick out, trim

(2) تعریف: to serve as an ornament to.
مترادف: adorn, grace
مشابه: accentuate, apparel, beautify, enhance, figure, prettify

- Jewels ornamented her ears.
[ترجمه شان] جواهرات گوش های زن را زینت داده بودند ( زیوری بر گوش های زن بود )
|
[ترجمه گوگل] جواهرات گوش های او را زینت داده اند
[ترجمه ترگمان] جواهرات روی گوش هایش را زینت داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he touched nothing that he did not ornament with learning
او به هرچه دست زد به دانش مزین شد.

2. perforations made in a shoe upper for ornament or ventilation
سوراخ هایی که برای تزیین یا هوارسانی در رویه ی کفش ایجاد شده است

3. Learning is an ornament in prosperity, a refuge in adversity, and a provision in old age.
[ترجمه گوگل]علم زینت در رفاه و پناهگاه در مصیبت ها و روزی در پیری است
[ترجمه ترگمان]آموزش، زینتی در کامیابی، پناهگاهی در فلاکت، و ارائه در پیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Modesty is the ornament of woman.
[ترجمه گوگل]حیا زینت زن است
[ترجمه ترگمان]حیا ارزش زن را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Modesty is not only and ornament, but also a guard to virtue.
[ترجمه گوگل]حیا نه تنها زینت است، بلکه پاسدار فضیلت است
[ترجمه ترگمان]حجب و حیا نه تنها زینت و زینت است بلکه مدافع فضیلت نیز هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Truth’s best ornament is nakedness.
[ترجمه گوگل]بهترین زینت حقیقت برهنگی است
[ترجمه ترگمان]بهترین زینت حقیقت برهنگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Silence is the best ornament of a woman.
[ترجمه گوگل]سکوت بهترین زینت زن است
[ترجمه ترگمان]سکوت بهترین تزیین یک زن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The building style is plain, with very little ornament.
[ترجمه گوگل]سبک ساختمان ساده و با تزئینات بسیار کم است
[ترجمه ترگمان]سبک ساختمان ساده است و تزیینات بسیار کمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The palace was rich in ornament.
[ترجمه گوگل]کاخ سرشار از زیور آلات بود
[ترجمه ترگمان]این کاخ به زینت تزیین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is an ornament to his profession.
[ترجمه گوگل]او زینتی برای حرفه خود است
[ترجمه ترگمان]این برای حرفه خود زینت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She wears a crystal ornament on her chest.
[ترجمه گوگل]او یک زیور کریستالی بر روی سینه خود دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه زینت کریستالی روی سینه - ش داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I used to have a companion to that ornament, but I broke it.
[ترجمه گوگل]من با آن زیور همراهی داشتم، اما آن را شکستم
[ترجمه ترگمان]من عادت داشتم که یه همراه با این زینت داشته باشم ولی شکستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was deceived into buying a jade ornament.
[ترجمه گوگل]او فریب خرید یک زیور یشم را خورد
[ترجمه ترگمان]او فریب می خورد که این زینتی را بخرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That pot is an ornament; we don't use it.
[ترجمه گوگل]آن گلدان زینت است; ما از آن استفاده نمی کنیم
[ترجمه ترگمان]این گلدون تزئینی است، ما از آن استفاده نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The baroque style is rich in ornament.
[ترجمه گوگل]سبک باروک غنی از تزئینات است
[ترجمه ترگمان]سبک باروک در تزیینات غنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زینت (اسم)
adornment, ornament

ارایش (اسم)
order, arrangement, muster, attire, garnish, ornament, array, embellishment, formation, toilet, dressing, polish, inflorescence, decor, purfle, toilette, habiliment, fig, finery, garnishment, ornamentation, toiletry, mounting

پیرایه (اسم)
ornament, decoration, frill

زیور (اسم)
ornament, jewel, jollity, finery

تزئین کردن (فعل)
decorate, garnish, bedight, ornament, prank

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

انگلیسی به انگلیسی

• decoration, embellishment, that which adorns
supply with ornamentation; decorate; adorn, garnish
an ornament is a small object that you display in your home because it is attractive.
ornament refers to decorations and designs on a building or piece of furniture.

پیشنهاد کاربران

آویزآراست
آویزِ آرایشی ، آویز زینتی ، آویز تزیینی
( مجازاً ) بَزَک کردن
مثال:
It can’t ornament or obscure the realpolitik of labour abuse in the Persian Gulf
این مسئله هرگز نمی تواند سیاست واقعی سوءاستفاده از نیروی کار در خلیج فارس را بَزَک یا پنهان کند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : ornament
✅️ اسم ( noun ) : ornament / ornamentation
✅️ صفت ( adjective ) : ornamental
✅️ قید ( adverb ) : ornamentally
●تزیین
●دکور، دکوری
البته اینم فارسی نیست اما واقعا مناسب ترین معنی که پیدا کردم هست، در واقع چیزی که تو خونه به عنوان دکوری نگه داری میشه و ابعاد کوچکی داره
Ornament : وسیله/لوازم/شی تزئینی ( مثل توپ های کریسمس )
Souvenir : سوغات - سوغاتی - ره آورد
تعریف Ornament :
a small, fancy object that is put on something else to make it more attractive
...
[مشاهده متن کامل]

تعریف Souvenir :
something that is kept as a reminder of a place you have visited, an event you have been to, etc

ornament ( موسیقی )
واژه مصوب: زینت
تعریف: عنصر تزیینی پیش‏ساخته یا بداهه‏ای که به لحن تنوع و بیانگری و جذابیت می‏بخشد
شی یا وسیله تزیینی
لوازم تزیینی
A: I'm not gonna marry you. I have a fiancee
B: She wants you for an ornament, if you get the promotion
وسایل تزئینی . لوازم تزئینی
شیء زینتی ( پوشیدنی، دکور و. . . )
ظواهر
تزئینات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس