oriental

/ˌɔːriˈentl̩//ˌɔːrɪˈentl̩/

معنی: اسیایی، شرقی، خاوری
معانی دیگر: (o بزرگ) وابسته به مشرق زمین (به ویژه خاور دور) و مردم و فرهنگ آن، خاور زمینی، خاور دوری، مشرق زمینی، (o بزرگ) اهل خاور زمین (به ویژه زرد پوست)، (شعر قدیم) خاوری، مشرقی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: (often cap.) of, from, pertaining to, or characteristic of the Orient or its peoples, cultures, or the like.

(2) تعریف: (cap.) of or belonging to the Far East, as a plant or animal species.
اسم ( noun )
مشتقات: orientally (adv.)
• : تعریف: (often cap.) a person of or descended from a native population of the Orient.

جمله های نمونه

1. ginseng is an oriental tonic
جین سنگ یک داروی مقوی خاور دور است.

2. The floor was overlaid with rugs of oriental design.
[ترجمه گوگل]کف با قالی هایی با طرح شرقی پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]کف اتاق از فرش های طرح شرقی پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Lisbon outshone Venice as a mart for oriental spices.
[ترجمه گوگل]لیسبون ونیز را به عنوان بازاری برای ادویه های شرقی پیشی گرفت
[ترجمه ترگمان]از ونیز به عنوان بازاری برای ادویه شرقی رقابت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The oriental cherry is in full blossom.
[ترجمه گوگل]گیلاس شرقی در شکوفه کامل است
[ترجمه ترگمان]گیلاس و گیلاس شرقی پر از شکوفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Oriental in Bangkok is the apotheosis of the grand hotel.
[ترجمه گوگل]اورینتال در بانکوک نقطه پایانی هتل بزرگ است
[ترجمه ترگمان]شرق شهر بانکوک، شکوه و جلال یک هتل بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She has studied the cultures of Oriental countries.
[ترجمه گوگل]او فرهنگ های کشورهای شرقی را مطالعه کرده است
[ترجمه ترگمان]او فرهنگ های کشورهای شرقی را مطالعه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He imbibed elements of oriental mysticism from the years he spent in India.
[ترجمه گوگل]او عناصری از عرفان شرقی را از سال‌هایی که در هند گذرانده بود جذب کرد
[ترجمه ترگمان]او عناصر عرفان شرقی را از سال هایی که در هند گذرانده بود فراگرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It sells everything from hair ribbons to oriental rugs.
[ترجمه گوگل]همه چیز از روبان مو گرفته تا فرش های شرقی را می فروشد
[ترجمه ترگمان]همه چیز را از نوار مو به فرش های مشرق زمین می فروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This design came to be known as the Oriental style.
[ترجمه گوگل]این طرح به سبک شرقی معروف شد
[ترجمه ترگمان]این طراحی به سبک شرقی شناخته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Oriental is a comfortable hotel, but rather inconveniently situated.
[ترجمه گوگل]اورینتال یک هتل راحت است، اما در موقعیت نامناسبی قرار دارد
[ترجمه ترگمان]شرق یک هتل راحت است، اما خیلی بهتر از آن است که واقع شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There were Oriental carpets on the floors.
[ترجمه گوگل]فرش های شرقی روی زمین ها بود
[ترجمه ترگمان]قالی ها شرقی روی زمین فرش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Do some oriental philosophies lean towards fatalism?
[ترجمه گوگل]آیا برخی از فلسفه های شرقی به جبرگرایی گرایش دارند؟
[ترجمه ترگمان]آیا یک فلسفه شرقی به تقدیر پرستی تکیه دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Materials Oriental rugs always use natural fibres, and any rug containing synthetic material will invariably have been machine made.
[ترجمه گوگل]مواد فرش های شرقی همیشه از الیاف طبیعی استفاده می کنند و هر فرشی که حاوی مواد مصنوعی باشد همیشه ماشینی ساخته می شود
[ترجمه ترگمان]rugs شرقی همیشه از الیاف طبیعی استفاده می کنند و هر قالیچه حاوی مواد مصنوعی همواره ماشین ساخته خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The room is all beige with an antique Oriental chest providing the appropriate backdrop.
[ترجمه گوگل]اتاق تماما به رنگ بژ با یک صندوقچه شرقی قدیمی است که پس زمینه مناسبی را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]اتاق تمام بژ یک صندوق قدیمی شرقی است که پس زمینه مناسب را ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Oriental women, they eat this fruit when they go into labor.
[ترجمه گوگل]زنان شرقی هنگام زایمان از این میوه می خورند
[ترجمه ترگمان]زنان شرقی، زمانی که وارد کار می شوند، این میوه را می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسیایی (صفت)
asian, oriental, asiatic

شرقی (صفت)
oriental, eastward, eastern

خاوری (صفت)
oriental, eastern

انگلیسی به انگلیسی

• from the east, from southern asia, eastern
something that is oriental comes from or is associated with eastern and south-eastern asia.

پیشنهاد کاربران

بپرس