organizing


معنی: سازماندهی

مترادف ها

سازماندهی (اسم)
establishing, organizing

تخصصی

[حسابداری] سازماندهی
[ریاضیات] تشکیل سازمان، سازماندهی

پیشنهاد کاربران

طرح بندی، اسلوب بندی، طرح ریزی، طرح چینی، آرایش، سازمند کردن، منظم کردن، مرتب کردن، سازمان یافته کردن، اسلوبمند کردن
تنظیم
تمیزکاری
نظم و ترتیب دادن
جمع و جور کردن
دسته بندی
برنامه ریزی
organizing ( مدیریت )
واژه مصوب: سازمان دهی
تعریف: از وظایف اصلی مدیریت که در آن منابع انسانی و مالی و فیزیکی سازمان با نظم و ترتیب مشخصی، برای دستیابی به هدف های برنامه، با هم ترکیب می شوند
سازمان دادن
سرو سامان دادن
سازمان دادن
مرتب کردن
با برنامه کردن
تمیز کردن، مرتب کردن
ساماندهی، سازمان دهنده
سامان دهنده
نظام بخش
نظم دهنده
سازمان بخش
سر و سامان دادن به زندگی

بپرس