organizer

/ˈɔːrɡəˌnaɪzər//ˈɔːɡənaɪzə/

معنی: موسس
معانی دیگر: سازمان دهنده، سازمانگر، سامانگر، تشکیل دهنده، ترتیب دهنده، کارپیرا، بانی، (رویان شناسی) سازواره زا، ساختار ساز، بنیاد گذار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who organizes, esp. by finding members for a trade union.

- After the fatal accident in the mill, the organizers had greater success in getting workers to join the union.
[ترجمه گوگل] پس از حادثه مرگبار در آسیاب، سازمان دهندگان موفقیت بیشتری در جذب کارگران به اتحادیه داشتند
[ترجمه ترگمان] بعد از حادثه مرگبار در آسیا، سازمان دهندگان موفق به کسب درآمد بیشتری برای پیوستن کارگران به اتحادیه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any of various types of items, often made of plastic and used in schools or offices, that contain compartments designed for organizing objects or papers.

- I bought an organizer to hold my pens, pencils, scissors, and paper clips.
[ترجمه گوگل] من یک سازمان دهنده خریدم تا قلم، مداد، قیچی و گیره کاغذم را نگه دارم
[ترجمه ترگمان] یک سازمان دهنده برای نگه داشتن pens، مداد، قیچی و گیره کاغذ خریدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: see graphic organizer.

جمله های نمونه

1. the organizer of this meeting
سازمان دهنده ی این فراخوان

2. The organizer was familiar with the protocol of royal visits.
[ترجمه گوگل]برگزارکننده با پروتکل دیدارهای سلطنتی آشنا بود
[ترجمه ترگمان]سازمان دهنده با پروتکل دیدارهای سلطنتی آشنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She has an undoubted talent as an organizer.
[ترجمه گوگل]او استعداد بدون شک به عنوان یک سازمان دهنده دارد
[ترجمه ترگمان]اون استعداد غیرقابل undoubted رو به عنوان an داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A special vote of thanks went to the organizer, Tim Woodhouse.
[ترجمه گوگل]یک رای تشکر ویژه به برگزارکننده، تیم وودهاوس تعلق گرفت
[ترجمه ترگمان]یک رای ویژه به مناسبت برگزار کننده برگزار شد، تیم وودهاس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She's a brilliant organizer and administrator.
[ترجمه گوگل]او یک سازمان دهنده و مدیر درخشان است
[ترجمه ترگمان]او سازمان دهنده و مدیر عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She turned out to be an organizer par excellence.
[ترجمه گوگل]معلوم شد که او یک سازمان دهنده عالی است
[ترجمه ترگمان]او تبدیل به یک سازمان دهنده عالی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We need someone who is a good organizer.
[ترجمه گوگل]به یک نفر سازمان دهنده خوب نیازمندیم
[ترجمه ترگمان]ما به کسی نیاز داریم که سازمان دهنده خوب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A good organizer pays attention to detail.
[ترجمه گوگل]یک سازمان دهنده خوب به جزئیات توجه می کند
[ترجمه ترگمان]یک سازمان دهنده خوب به جزئیات توجه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The organizer will give instructions as to what to do.
[ترجمه گوگل]سازمان‌دهنده دستورالعمل‌هایی را در مورد اینکه چه کاری باید انجام دهید، ارائه می‌کند
[ترجمه ترگمان]سازمان دهنده این کار را به شما یاد خواهد داد که چه کار باید بکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I look at the organizer,(sentence dictionary) who shows no expression.
[ترجمه گوگل]من به سازمان دهنده (فرهنگ جمله) نگاه می کنم که هیچ بیانی نشان نمی دهد
[ترجمه ترگمان]من به سازمان دهنده، (فرهنگ لغت مجازات)نگاه می کنم که هیچ حالتی را نشان نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In some versions of this, the organizer tries to make the children laugh by telling jokes.
[ترجمه گوگل]در برخی از نسخه های این، برگزارکننده سعی می کند با گفتن جوک بچه ها را بخنداند
[ترجمه ترگمان]در برخی از نسخه های این فیلم، سازمان دهنده سعی می کند که بچه ها را با لطیفه تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The organizer says that retail consolidation was responsible for some of the fall-off.
[ترجمه گوگل]سازمان دهنده می گوید که تجمیع خرده فروشی مسئول برخی از سقوط بود
[ترجمه ترگمان]سازمان دهنده می گوید که ادغام خرده فروشی مسئول برخی از سقوط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But instead he returned to Hue as an organizer for an underground movement.
[ترجمه گوگل]اما در عوض او به عنوان یک سازمان دهنده برای یک جنبش زیرزمینی به Hue بازگشت
[ترجمه ترگمان]اما در عوض او به عنوان سازمان دهنده برای یک جنبش زیرزمینی برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And the custom travel organizer which is this, plus your glamour tray.
[ترجمه گوگل]و سازمان دهنده سفر سفارشی که این است، به علاوه سینی پر زرق و برق شما
[ترجمه ترگمان]و سازمان دهنده سفر سفارشی که این است، به اضافه یک سینی پر زرق و برق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In 1952 he was elected assistant divisional organizer for division no. 2 retiring in June 196
[ترجمه گوگل]در سال 1952 او به عنوان دستیار سازماندهی بخش برای بخش شماره انتخاب شد 2 بازنشستگی در ژوئن 196
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۵۲، او به عنوان دستیار مدیر بخش برای تقسیم انتخاب شد ۲ نفر در ماه ژوئن ۱۹۶ بازنشسته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موسس (اسم)
founder, creator, originator, establisher, organizer

انگلیسی به انگلیسی

• planner, one who organizes; person who enlists workers to join a union; schedule-planner book; container with compartments for storing articles; (embryology) part of an embryo that stimulates the evolvement and differentiation of another part (also organiser)
an organizer is the person who makes all the arrangements for an activity or event and makes sure that it happens as planned.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : organize
✅️ اسم ( noun ) : organization / organizer
✅️ صفت ( adjective ) : organized / organizational
✅️ قید ( adverb ) : organizationally
graphic organizer
چارت گرافیکی
Organizer is a person who organizes s. th
Such as a competition, rafflr etc.
برگزار کنننده
کتابچه یا وسیله ( برنامه کامپیوتری یا موبایل ) جهت برنامه ریزی کارها
برگزارکننده
a book or a piece of equipment that helps you arrange information
متصدی
دفتر مدیریتی یا برنامه ریزی

بپرس