organised

جمله های نمونه

1. These courses cover a twelve-week period and are organised into three four-week modules.
[ترجمه گوگل]این دوره ها یک دوره دوازده هفته ای را پوشش می دهند و در سه ماژول چهار هفته ای سازماندهی می شوند
[ترجمه ترگمان]این دوره ها یک دوره ۱۲ هفته ای را پوشش می دهند و به سه ماژول چهار هفته ای سازماندهی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The parade was very well organised and passed without mishap.
[ترجمه گوگل]رژه بسیار خوب سازماندهی شده بود و بدون حادثه برگزار شد
[ترجمه ترگمان]این رژه به خوبی سازماندهی شده بود و بدون حادثه ناگوار گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She has been involved in the war against organised crime.
[ترجمه گوگل]او در جنگ علیه جنایات سازمان یافته شرکت داشته است
[ترجمه ترگمان]او در جنگ علیه جرائم سازمان یافته دخالت داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The rebels are well organised, disciplined and very well armed.
[ترجمه گوگل]شورشیان به خوبی سازماندهی شده، منظم و بسیار خوب مسلح هستند
[ترجمه ترگمان]شورشیان به خوبی مسلح، منظم و مسلح هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Party has ruthlessly crushed any sign of organised opposition.
[ترجمه گوگل]حزب بی‌رحمانه هر نشانه‌ای از مخالفت سازمان‌یافته را در هم شکسته است
[ترجمه ترگمان]این حزب بی رحمانه هر نشانه ای از مخالفت سازمان یافته را سرکوب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They booked our hotel, and organised car hire.
[ترجمه گوگل]آنها هتل ما را رزرو کردند و کرایه ماشین را ترتیب دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها هتل ما را رزرو کردند و کرایه ماشین را ترتیب دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The initial mobilisation was well organised.
[ترجمه گوگل]بسیج اولیه به خوبی سازماندهی شده بود
[ترجمه ترگمان]بسیج اولیه به خوبی سازماندهی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The union organised a month-long picket.
[ترجمه گوگل]اتحادیه یک اعتراض یک ماهه ترتیب داد
[ترجمه ترگمان]این اتحادیه اعتصاب یک ماهه را ترتیب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tables were organised into six different categories.
[ترجمه گوگل]جداول در شش دسته مختلف سازماندهی شدند
[ترجمه ترگمان]میزها به شش دسته مختلف سازماندهی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The investigation had aimed at a loosely organised group of criminals.
[ترجمه گوگل]هدف این تحقیقات گروهی از مجرمان بود که سازماندهی شده بودند
[ترجمه ترگمان]هدف از این تحقیقات یک گروه آزاد سازمان یافته از مجرمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Part I is a rant against organised religion.
[ترجمه گوگل]بخش اول یک ناسزا علیه مذهب سازمان یافته است
[ترجمه ترگمان]بخشی از من یک rant علیه مذهب سازمان یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You'll need to provide continuous, organised entertainment or children may get over-excited.
[ترجمه گوگل]شما باید سرگرمی های منظم و منظمی ارائه دهید، در غیر این صورت کودکان ممکن است بیش از حد هیجان زده شوند
[ترجمه ترگمان]شما باید سرگرمی های مداوم، سازمان یافته و یا کودکان ایجاد کنید تا هیجان زده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Services need to be more effectively organised than they are at present.
[ترجمه گوگل]خدمات باید به گونه ای مؤثرتر از آنچه در حال حاضر هستند سازماندهی شوند
[ترجمه ترگمان]خدمات باید به طور موثرتر از زمان حال سازمان دهی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The evacuation is being organised at the request of the United Nations Secretary General.
[ترجمه گوگل]این تخلیه بنا به درخواست دبیرکل سازمان ملل انجام می شود
[ترجمه ترگمان]این تخلیه به درخواست دبیر کل سازمان ملل متحد سازماندهی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The meeting was organised by Congresswoman Maxine Waters.
[ترجمه گوگل]این نشست توسط ماکسین واترز، نماینده کنگره سازماندهی شد
[ترجمه ترگمان]این نشست توسط Maxine واترز نماینده مجلس برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• arranged, ordered, systematized; established, set up; existing on a large scale; efficient; united; formed into a labor union (also organized)

پیشنهاد کاربران

مرتب منظم
I tend to be serious and organised
من دلم میخواد جدی و مرتب منظم باشم
صفت باشد= منظم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : organize
✅️ اسم ( noun ) : organization / organizer
✅️ صفت ( adjective ) : organized / organizational
✅️ قید ( adverb ) : organizationally
in order=arranged , organised
سازماندهی شده
سازمان یافته، متشکل، ساماندهی شده
سازمان یافته، منظم

بپرس