organic

/ɔːrˈɡænɪk//ɔːˈɡænɪk/

معنی: اصلی، حیوانی، ذاتی، اساسی، بنیانی، الی، عضوی، سازمانی، موثر درساختمان اندام، اندام دار، وابسته به شیمی الی، وابسته به موجود الی
معانی دیگر: وابسته به اندام، اندامی، نهادی، بنیادی، درونی، درون زاد، سازمان دار، سامان دار، منظم، بسامان، (شیمی - دارای کربن) آلی، وابسته به شیمی آلی، به دست آمده از سازواره های زنده، تنمایه ای، گیاهی، (امریکا - مواد خوراکی) به دست آمده از طریق طبیعی (بدون کاربرد کودهای شیمیایی و مواد مصنوعی و حشره کش ها)، آخشیجی، پاک آورد، (پزشکی - موجب یا وابسته به تغییر در ساختمان اندام) اندام گیر، (حقوق) وابسته به قانون اساسی، ساختمانی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, affecting, or relating to an organ of a plant or animal.
مشابه: anatomical, functional

- Epilepsy is an organic disease, but it was misunderstood in past centuries and sometimes seen as a form of demonic possession.
[ترجمه گوگل] صرع یک ​​بیماری ارگانیک است، اما در قرون گذشته اشتباه گرفته می شد و گاهی اوقات به عنوان نوعی تسخیر شیطانی دیده می شد
[ترجمه ترگمان] صرع، یک بیماری ارگانیک است، اما در طول قرن های گذشته سو تعبیر شده و گاهی به عنوان نوعی مالکیت شیطانی دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or pertaining to compounds that contain carbon. (Cf. inorganic.)
مشابه: carbonaceous, natural

- Methane is an organic compound.
[ترجمه گوگل] متان یک ترکیب آلی است
[ترجمه ترگمان] متان یک ترکیب آلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Water is an organic molecule.
[ترجمه گوگل] آب یک مولکول آلی است
[ترجمه ترگمان] اب یک ملکول آلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: producing or produced naturally, as food, without the use of chemical pesticides, growth enhancers, additives, and the like.

- Some of the smaller farms in the area have taken up organic farming.
[ترجمه گوگل] برخی از مزارع کوچکتر در این منطقه به کشاورزی ارگانیک روی آورده اند
[ترجمه ترگمان] برخی از مزارع کوچک تر در این منطقه کشاورزی ارگانیک را به دست آورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You can get all kinds of organic produce at the farmers market.
[ترجمه گوگل] شما می توانید انواع محصولات ارگانیک را در بازار کشاورزان تهیه کنید
[ترجمه ترگمان] شما می توانید انواع محصولات ارگانیک را در بازار کشاورزان به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: pertaining to or coming from living sources.
مترادف: biotic
مشابه: animal, animate, biodegradable, biological, living, natural, vegetable

- Scientists analyzed the material to see if it contained any organic matter.
[ترجمه گوگل] دانشمندان این ماده را تجزیه و تحلیل کردند تا ببینند آیا مواد آلی در آن وجود دارد یا خیر
[ترجمه ترگمان] دانشمندان این مواد را تجزیه و تحلیل کردند تا ببینند آیا ماده آلی موجود است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Oil from the ground is an organic substance, but there is synthetically produced oil as well.
[ترجمه گوگل] نفت از زمین یک ماده آلی است، اما روغن مصنوعی نیز وجود دارد
[ترجمه ترگمان] نفت از زمین یک ماده آلی است، اما از نظر سنتزی، روغن تولید شده نیز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: developing in a manner akin to living things.
متضاد: mechanical
مشابه: living, natural, uncontrived

- The professor pointed to the organic growth of the poem.
[ترجمه مترجمان] استاد نکاتی را در خصوص سیر تکامل اساسی شعر بیان کرد.
|
[ترجمه گوگل] استاد به رشد ارگانیک شعر اشاره کرد
[ترجمه ترگمان] استاد به رشد ارگانیک شعر اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: being an integral or fundamental part of a whole.
مترادف: intrinsic
مشابه: basic, constituent, elemental, essential, fundamental, indispensable, inherent, integral

- The theme of repentance is organic to the novel.
[ترجمه مترجمان] مفهوم توبه و ندامت از جمله مفاهیم نوظهور است.
|
[ترجمه گوگل] موضوع توبه در رمان ارگانیک است
[ترجمه ترگمان] موضوع توبه، آلی به رمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. organic agriculture
کشاورزی طبیعی

2. organic chemistry
شیمی آلی

3. organic evolution
فرگشت تنمایه ای

4. organic pigments
رنگ دانه های حیوانی و گیاهی (رنگیزه های تنمایه ای)

5. an organic compound
ترکیب آلی

6. an organic disorder
اختلال (اندامی)

7. an organic part of our bank
یک بخش بنیادی بانک ما

8. the organic structure of animals and plants
ساختار اندامی حیوانات و گیاهان

9. the organic union of these two religious sects
اتحاد نهادی این دو فرقه ی مذهبی

10. plants elaborate organic compounds from inorganic by means of photosynthesis
گیاهان به وسیله ی فروغ آمایی از مواد غیرآلی مواد آلی می سازند.

11. fit the parts and make an organic whole
اجزا را با هم جور کن و یک چیز سازمان یافته درست کن.

12. Organic food is unadulterated food produced without artificial chemicals or pesticides.
[ترجمه گوگل]غذای ارگانیک، غذای دست نخورده ای است که بدون مواد شیمیایی مصنوعی یا آفت کش ها تولید می شود
[ترجمه ترگمان]غذای ارگانیک، آب بدون unadulterated است که بدون مواد شیمیایی یا آفت کش ها تولید می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The farm has changed over to organic methods.
[ترجمه گوگل]مزرعه به روش های ارگانیک تغییر کرده است
[ترجمه ترگمان]مزرعه به روش های آلی تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our future development will be achieved by organic growth rather than acquisitions of other companies.
[ترجمه گوگل]توسعه آینده ما با رشد ارگانیک به جای خرید شرکت های دیگر حاصل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]توسعه آینده ما به جای مالکیت شرکت های دیگر، با رشد ارگانیک حاصل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Interest in organic food is not a fad, it's here to stay.
[ترجمه گوگل]علاقه به غذاهای ارگانیک یک مد نیست، اینجاست که بماند
[ترجمه ترگمان]علاقه به غذای ارگانیک یک مد نیست، اینجا برای ماندن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. An increasing amount of organic produce is to be found on supermarket shelves.
[ترجمه گوگل]مقدار فزاینده ای از محصولات ارگانیک در قفسه های سوپرمارکت ها یافت می شود
[ترجمه ترگمان]مقدار زیادی از محصولات ارگانیک را می توان در قفسه های سوپرمارکت ها یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The organic gardener avoids the use of pesticides.
[ترجمه گوگل]باغبان ارگانیک از استفاده از آفت کش ها اجتناب می کند
[ترجمه ترگمان]باغبان آلی از استفاده از آفت کش ها جلوگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Organic chemicals are used in the manufacture of plastics, fibres, solvents and paints.
[ترجمه گوگل]از مواد شیمیایی آلی در ساخت پلاستیک، الیاف، حلال ها و رنگ ها استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]مواد شیمیایی آلی در تولید پلاستیک، فیبر، حلال ها و رنگ مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصلی (صفت)
elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

حیوانی (صفت)
animal, bestial, organic, brutish, zoological

ذاتی (صفت)
indigenous, essential, organic, inherent, autochthonous, intrinsic, innate, natural, substantial, inward, inborn, congenital, connate, inbred

اساسی (صفت)
basic, material, net, ground, essential, organic, pivotal, basal, fundamental, substantial, vital, basilar, cardinal, earthshaking, meaty, primordial

بنیانی (صفت)
basic, organic, fundamental

الی (صفت)
organic

عضوی (صفت)
organic

سازمانی (صفت)
organic, organizational

موثر درساختمان اندام (صفت)
organic

اندام دار (صفت)
organic

وابسته به شیمی الی (صفت)
organic

وابسته به موجود الی (صفت)
organic

تخصصی

[مهندسی گاز] الی
[نساجی] آلی - غیر معدنی
[ریاضیات] آلی، حیاتی، مربوط به حیات
[آب و خاک] آلی

انگلیسی به انگلیسی

• characteristic of or pertaining to living organisms; of or pertaining to the organs of an animal or plant; fundamental; inherent; developing naturally, produced without the use of chemicals
something that is organic is produced by or found in plants or animals.
organic is used to refer to methods of gardening or farming that use only natural animal and plant products to fertilize the land and control pests, rather than using chemicals.

پیشنهاد کاربران

شیمی:
organic با منشا آلی ( زیستی )
inorganic با منشا معدنی ( غیر زیستی )
یکی از معانیش رو شاید بشه گفت: سازمان یافته، منظم.
تعریف در دیکشنری لانگمن:
an organic system or relationship is one in which the parts or people fit well and in a comfortable way with each other:
...
[مشاهده متن کامل]

an organic relationship between the individual and his community
They believe in the organic unity of the universe.

organic: عالی – ترکیبی و بنیانی
( میرصادقی ، جمال ، ادبیات داستانی )
ارگانیک، زنده
مثال: Many people prefer to buy organic fruits and vegetables.
بسیاری از افراد ترجیح می دهند میوه و سبزیجات ارگانیک را بخرند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
organic: طبیعی
organic shapes: اشکال طبیعی
( مجازاً ) طبیعی، بی تکلف
آلی را برابر عبارت organic پیشنهاد میکنم.
مثال:
. Organic fruit and vegetables are better than ones grown by GMO
میوه و سبزی های �آلی� بهتر از تولیدات دستکاری شده است.
( فارسی زبان توانمندی است! )
یادداشت:
برای GMO عبارت زیبا و ساده �دستکاری شده� را پیشنهاد میکنم
منابع• https://www.youtube.com/@MaxWords/videos• https://twitter.com/WhyEyed
اندامگانی
اندام واره ای
اندام وارگانی
خودجوش، خودانگیخته
organic connections between people
ارتباطات خودجوش میان مردم
در بافت بازاریابی و کسب وکار، به معنای �رایگان� یا �بدون هزینه� است. واژه ی مقابل آن paid است.
organic or paid marketing
جاندار
adj
If a community or structure is an organic whole, each part of it is necessary and fits well with the other parts.
[formal]
City planning treats the city as a unit, as an organic whole.
Synonyms: systematic, ordered, structured, organized
...
[مشاهده متن کامل]

https://www. collinsdictionary. com/dictionary/english/organic

Food that is grown without chemicals
آلی
organic ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: اندامگانی
تعریف: مربوط به اندامگان
relating to a bodily organ or organs
مربوط به اعضا بدن موجودات ( فیزیکی - جسمانی )

ذاتی
جسمانی
طبیعی
سازمان یافته
mean grown naturally with out any chemicals
اصیل و خالص
زیستی
جانوری
طبیعی ، طبیعی ساز ، طبیعی ساخت ، طبیعی پرورد ، طبیعی کِشت ، طبیعی کاشت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس