ordinance

/ˈɔːrdənəns//ˈɔːdɪnəns/

معنی: امر، تقدیر، حکم، فرمان، ایین
معانی دیگر: فرمایش، مشیت، خواسته ی سرنوشت یا خدا، قضا و قدر، قانون، (جمع) مقررات (به ویژه وابسته به شهرداری)، رسم (به ویژه مذهبی)، عرف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a regulation, law, decree, or rule, esp. one issued by a city or town.
مترادف: law, rule
مشابه: command, declaration, decree, directive, edict, mandate, order, regulation, ruling, statute

- The ordinance forbids smoking in all public buildings.
[ترجمه گوگل] این قانون استعمال دخانیات در تمام ساختمان های عمومی را ممنوع می کند
[ترجمه ترگمان] این قانون سیگار کشیدن در همه ساختمان های عمومی را ممنوع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the ordinance of god
مشیت الهی

2. upon the ordinance of his excellency the mayor
بنا به فرمایش جناب شهردار

3. City Ordinance 126 forbids car parking in this area of New York.
[ترجمه گوگل]قانون شهر 126 پارک خودرو در این منطقه از نیویورک را ممنوع می کند
[ترجمه ترگمان]حکم شهر ۱۲۶ پارکینگ خودرو در این منطقه از نیویورک را ممنوع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Judging the legality of the ordinance is within the province of the courts.
[ترجمه گوگل]قضاوت در مورد قانونی بودن حکم در صلاحیت دادگاه هاست
[ترجمه ترگمان]با قضاوت درباره قانونی بودن این قانون، در استان دادگاه ها قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. a city ordinance that says parks must be closed at 11 p. m.
[ترجمه گوگل]یک قانون شهری که می گوید پارک ها باید در ساعت 11 شب بسته شوند متر
[ترجمه ترگمان]یک قانون شهری که می گوید پارک ها باید در ساعت ۱۱ صبح تعطیل شوند متر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The ordinance, passed unanimously Tuesday, makes it either a misdemeanor or infraction to violate a park safety rule.
[ترجمه گوگل]این فرمان که روز سه شنبه به اتفاق آرا تصویب شد، نقض قوانین ایمنی پارک را یا تخلف یا تخلف می داند
[ترجمه ترگمان]این حکم که روز سه شنبه به اتفاق آرا تصویب شد، آن را یا تخطی از قانون یا تخطی از قانون ایمنی پارک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Board of Supervisors passed an ordinance last fall to allow the new procedure.
[ترجمه گوگل]هیئت نظارت در پاییز گذشته فرمانی را تصویب کرد تا رویه جدید را مجاز کند
[ترجمه ترگمان]تخته of آخرین سقوط و لوازم را برای انجام این عمل جدید صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Under the 1643 ordinance to control printing, Bachilor was appointed one of the twelve divines empowered to license books of divinity.
[ترجمه گوگل]بر اساس فرمان 1643 برای کنترل چاپ، لیسانس به یکی از دوازده خدایی منصوب شد که اختیار صدور مجوز کتابهای الهی را داشتند
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۶۴۳، تحت فرمان سال ۱۶۴۳ برای کنترل چاپ، Bachilor به عنوان یکی از دوازده روحانی برگزیده شد که به انتشار کتاب الاهیات دست یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An ordinance not limited to the favored topics, for example, would have precisely the same beneficial effect.
[ترجمه گوگل]برای مثال، فرمانی که محدود به موضوعات مورد علاقه نباشد، دقیقاً همان تأثیر مفید را خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، یک قانون به موضوعات مورد نظر محدود نمی شود، به عنوان مثال، دقیقا همان تاثیر را خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Eventually the local authority associations agreed a self-denying ordinance and in many authorities councillors do not seek access to records on individuals.
[ترجمه گوگل]در نهایت انجمن های مقامات محلی با یک فرمان خود انکار موافقت کردند و در بسیاری از مقامات شورایاری به دنبال دسترسی به سوابق افراد نیستند
[ترجمه ترگمان]در نهایت اتحادیه های مذهبی محلی با صدور فرمان خود موافقت کردند و در بسیاری از اعضای شورای مشاوران به دنبال دستیابی به سوابق افراد نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In practice this ordinance brought about little immediate change because it was introduced piecemeal into various districts.
[ترجمه گوگل]در عمل، این فرمان تغییر فوری کمی ایجاد کرد، زیرا به صورت تکه تکه در مناطق مختلف معرفی شد
[ترجمه ترگمان]در عمل، این فرمان تغییر اندکی به وجود آورد، زیرا به طور تدریجی در نواحی مختلف معرفی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To comply with a city ordinance that barred the sale of the books, the tomes were buried in a city landfill.
[ترجمه گوگل]برای پیروی از یک قانون شهری که فروش کتاب‌ها را ممنوع می‌کرد، توم‌ها در محل دفن زباله شهری دفن شدند
[ترجمه ترگمان]برای رعایت مقررات شهر که فروش کتاب ها را ممنوع کرده بود، این کتاب ها در گورستان زباله شهر دفن شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The ordinance prohibits the city from recharging in contaminated areas.
[ترجمه گوگل]این فرمان شهر را از شارژ مجدد در مناطق آلوده منع می کند
[ترجمه ترگمان]این فرمان شهر را از recharging در مناطق آلوده ممنوع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The ordinance was hugely unpopular with real estate investors and apartment owners.
[ترجمه گوگل]این حکم در بین سرمایه گذاران املاک و مستغلات و صاحبان آپارتمان بسیار مورد پسند قرار نگرفت
[ترجمه ترگمان]این فرمان به شدت با سرمایه گذاران املاک و مستغلات و مالکان آپارتمان ها به شدت منفور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The council postponed reading of an ordinance to increase traffic fines in Grand Forks until the new council takes office.
[ترجمه گوگل]این شورا قرائت مصوبه افزایش جریمه های رانندگی در گرند فورک را تا شروع کار شورای جدید به تعویق انداخت
[ترجمه ترگمان]این شورا خواندن یک قانون را به تعویق انداخت تا جرائم ترافیکی در گرند فورکس را افزایش دهد تا زمانی که شورای جدید اداره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امر (اسم)
matter, order, circumstance, job, ploy, precept, affair, behest, fiat, ordinance

تقدیر (اسم)
thank, allotment, destiny, destination, dispensation, appreciation, fate, commendation, predestination, ordinance, foredoom, predetermination

حکم (اسم)
brief, attachment, dictum, statement, edict, canon, precept, sentence, rule, decree, verdict, mandate, commission, pardon, fiat, arbiter, ruling, warrant, ordonnance, statute, commandment, finding, doom, writ, ordinance, rescript

فرمان (اسم)
order, bill, word, edict, precept, instruction, command, decree, mandate, commission, errand, institute, sanction, ordonnance, charter, steering wheel, commandment, ordinance, handlebar, rescript

ایین (اسم)
order, religion, ethic, ordinance

تخصصی

[حقوق] مقررت (شهرداری)، قانون، فرمان

انگلیسی به انگلیسی

• that which has been ordained; law, statute; regulation; command
an ordinance is an official rule or order; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مشیت
تقدیر
مقررات محلی
The city council passed an antibillboard ordinance.
شورای شهر یک قانون ضد بیلبورد را تصویب کرد.
The mayor vetoed the ordinance banning plastic bags.
شهردار قانون ممنوعیت کیسه های پلاستیکی را وتو کرد
...
[مشاهده متن کامل]

The ordinance prohibits the sale of alcohol to minors.
قانون فروش الکل به افراد زیر سن قانونی رو ممنوع کرده
The city ordinance forbids smoking out in public parks.
مقررات شهرداری سیگار کشیدن در پارکهای عمومی را ممنوع کرده

خواست خدا ، دستور الهی
مقررات، دستور، حکم‏

بپرس