• : تعریف: not required; left to one's choice. • مترادف: discretionary, elective • متضاد: compulsory, imperative, mandatory, obligatory, required, requisite • مشابه: alternative, voluntary
جمله های نمونه
1. wearing mourning clothes is optional
پوشیدن لباس عزاداری اختیاری است.
2. the dropping of "ly" in the word "slowly" is optional
انداختن "ly" از واژه ی "slowly" اختیاری است.
3. Growing old is mandatory; growing up is optional.
[ترجمه چیمن] رشد عمر اجباری است، اما رشد رو به بالا ( معنویات ) اختیاری است
|
[ترجمه گوگل]پیر شدن اجباری است؛ بزرگ شدن اختیاری است [ترجمه ترگمان]پیر شدن اجباری است؛ رشد در حال افزایش اختیاری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The extra language classes are entirely optional.
[ترجمه گوگل]کلاس های زبان اضافی کاملا اختیاری است [ترجمه ترگمان]کلاس های زبان اضافی کاملا اختیاری هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Optional extras include cooking tuition at a top restaurant.
[ترجمه گوگل]امکانات اضافی اختیاری شامل آموزش آشپزی در یک رستوران برتر است [ترجمه ترگمان]اضافه کردن موارد اضافی اختیاری شامل پرداخت شهریه در یک رستوران عالی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Students choose from optional subjects in addition to the core curriculum.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان علاوه بر برنامه درسی اصلی، از موضوعات اختیاری نیز انتخاب می کنند [ترجمه ترگمان]دانش آموزان علاوه بر برنامه درسی اصلی، از موضوعات اختیاری استفاده می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Music is an optional extra at our school.
[ترجمه گوگل]موسیقی در مدرسه ما اختیاری است [ترجمه ترگمان]موسیقی در مدرسه ما اختیاری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Is English an optional lesson, or does everyone have to learn it?
[ترجمه گوگل]آیا زبان انگلیسی یک درس اختیاری است یا همه باید آن را یاد بگیرند؟ [ترجمه ترگمان]آیا انگلیسی درسی اختیاری است یا همه باید آن را یاد بگیرند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The other excursions are optional.
[ترجمه گوگل]سایر گشتها اختیاری هستند [ترجمه ترگمان]گردش های دیگر اختیاری هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I'm doing two optional modules.
[ترجمه گوگل]من در حال انجام دو ماژول اختیاری هستم [ترجمه ترگمان]من دو مدول اختیاری دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. My phone came with 20 optional ringtones.
[ترجمه گوگل]گوشی من 20 زنگ اختیاری داشت [ترجمه ترگمان]تلفنم با ۲۰ تا موبایل اختیاری اومد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The goods are optional, but only one.
[ترجمه گوگل]کالاها اختیاری هستند، اما فقط یکی هستند [ترجمه ترگمان]کالاها اختیاری هستند، اما فقط یکی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Tinted windows and a sunroof are optional extras .
[ترجمه گوگل]پنجره های رنگی و سانروف از امکانات اضافی اختیاری هستند [ترجمه ترگمان]پنجره ها و a اضافی اختیاری هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Certain courses are compulsory, others are optional.
[ترجمه گوگل]برخی از دوره ها اجباری هستند، برخی دیگر اختیاری هستند [ترجمه ترگمان]دوره های ویژه ای اجباری هستند و برخی دیگر اختیاری هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• left to one's choice, not compulsory, voluntary, discretionary if something is optional, you can choose whether you do it or not.
پیشنهاد کاربران
( در متون دینی ) مستحب
در پر کردن یک فرم ثبت نامی، مواردی که نوشتن شان اختیاری است می شود optional و در مقابل مواردی که نوشتن شان الزامی است می شود required. پس optional یعنی اختیاری و required یعنی ضروری، الزامی.
در متون مدیریت: قابلیت اختیاری ( هم رده با انعطاف پذیری )
اختیاری ( یعنی چیزیکه هست امکانش برات که انتخابی رو انجام بدی ولی الزامی روش نیست. خواستی پیگیری کن و انجامش بده نخواستی اسلحه رو شقیقه ات نیست. دلبخواهیه ) adjective : available as a choice but not required ... [مشاهده متن کامل]
Jackets are required at the restaurant, but ties are optional ◀️Many optional features are available on this car ◀️Registration is optional, not mandatory Subjective : سلیقه ای - شخصی / فاعلی Optional : اختیاری - دلبخواهی