oppugn

/əˈpjuːn//əˈpjuːn/

معنی: مخالفت کردن با، دعوا کردن، بمبارزه طلبیدن، مورد بحی قراردادن، مبارزه کردن با
معانی دیگر: (با استدلال و مدرک) مخالفت کردن، مورد پرسش قرار دادن، مورد تردید قرار دادن، نکوهیدن، مورد بحک قراردادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: oppugns, oppugning, oppugned
• : تعریف: to oppose, contradict, criticize, or call into question.
مترادف: challenge, contest, contradict, controvert, dispute, impugn, oppose
مشابه: argue, assail, attack, contravene, criticize, debate, object, question, rebut, refute

- She oppugned each one of my arguments.
[ترجمه گوگل] او با هر یک از استدلال های من مخالفت کرد
[ترجمه ترگمان] اون به هر کدوم از دلایل من اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. are you going to oppugn her honesty too?
آیا به درستکاری هم او شک داری ؟

2. All competitors are not allowed to oppugn or and have counterview with judges on site. Only written appeal for re-judgment is incepted after the competition.
[ترجمه گوگل]همه رقبا مجاز به مخالفت یا مخالفت با داوران در سایت نیستند فقط درخواست تجدید نظر کتبی برای قضاوت مجدد پس از مسابقه پذیرفته می شود
[ترجمه ترگمان]تمامی رقبا مجاز به شرکت در سایت oppugn و یا and با داوران در سایت هستند تنها درخواست کتبی برای قضاوت مجدد پس از رقابت incepted است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. People govern garbage mail have becometogether oppugn Internet virus important task.
[ترجمه گوگل]مردم اداره پست زباله با هم oppugn ویروس اینترنت وظیفه مهم تبدیل شده اند
[ترجمه ترگمان]افرادی که از طریق پست زباله اداره می شوند یک کار مهم ویروس اینترنتی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This paper aims to oppugn and criticize the above ideas.
[ترجمه گوگل]هدف این مقاله مخالفت و نقد ایده های فوق است
[ترجمه ترگمان]این مقاله به دنبال انتقاد کردن و انتقاد از ایده های برتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Students should be encouraged to oppugn and break the traditional experience and structure of knowledge.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان باید تشویق شوند تا با تجربه سنتی و ساختار دانش مخالفت کنند و آن را بشکنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان باید تشویق شوند تا تجربه سنتی و ساختار دانش را بشکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But the lower rate of success makes more and more enterprises oppugn its applicability.
[ترجمه گوگل]اما نرخ کمتر موفقیت باعث می‌شود که شرکت‌های بیشتری با کاربرد آن مخالفت کنند
[ترجمه ترگمان]اما نرخ پایین موفقیت باعث می شود که شرکت های بیشتری قابلیت کاربرد خود را افزایش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One stone arouses 1000 billow, the tentative idea causes a mighty uproar very quickly in the whole nation, nod eulogist has, shake one's head the person that oppugn has.
[ترجمه گوگل]یک سنگ 1000 غوغا می کند، ایده آزمایشی خیلی سریع در کل ملت غوغایی بزرگ ایجاد می کند، مداح سر تکان می دهد، سر تکان می دهد کسی که مخالف است
[ترجمه ترگمان]یک سنگ، ۱۰۰۰ billow را ایجاد می کند، این ایده آزمایشی باعث ایجاد همهمه عظیمی در تمام ملت می شود، سر تکان می دهد، eulogist را تکان می دهد، به کسی که oppugn دارد سر تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The structure designed by Cecil Balmond ex - presses uncertainty and fluidity, which oppugn the stabilityof Cartesian system.
[ترجمه گوگل]ساختار طراحی شده توسط سسیل بالموند - عدم قطعیت و سیالیت را نشان می دهد که ثبات سیستم دکارتی را مختل می کند
[ترجمه ترگمان]ساختار طراحی شده توسط Cecil Balmond، عدم قطعیت و شناوری را تحت فشار قرار می دهد، که سیستم دکارتی را هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Secondly, discourse upon Chinese style house 'evolution track, realism status, as well as its existent problem and design lurch, and bring forward some mutuality oppugn.
[ترجمه گوگل]ثانیاً، در مورد مسیر تکامل به سبک چینی، وضعیت واقع‌گرایی، و همچنین مشکل موجود و فرورفتگی طراحی آن گفت‌وگو کنید و برخی مخالفت‌های متقابل را مطرح کنید
[ترجمه ترگمان]دوم، گفتمان به سبک تکامل خانه سبک چینی، وضعیت واقع گرایی، و نیز مشکل موجود خود و حرکت به جلو و جلو بردن برخی mutuality mutuality
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخالفت کردن با (فعل)
resist, disagree, thwart, buck, oppugn

دعوا کردن (فعل)
oppugn, callet

بمبارزه طلبیدن (فعل)
dare, defy, oppugn, challenge

مورد بحی قراردادن (فعل)
oppugn

مبارزه کردن با (فعل)
oppugn

انگلیسی به انگلیسی

• criticize harshly, oppose

پیشنهاد کاربران

بپرس