اسم ( noun )
مشتقات: oppositional (adj.)
مشتقات: oppositional (adj.)
• (1) تعریف: the act or state of opposing, or the state of being opposed.
• مترادف: antagonism, hostility, resistance
• مشابه: antithesis, aversion, defiance, disagreement, disapproval, dissent, enmity, flak, objection, protest, rebellion, rivalry
• مترادف: antagonism, hostility, resistance
• مشابه: antithesis, aversion, defiance, disagreement, disapproval, dissent, enmity, flak, objection, protest, rebellion, rivalry
- The mayor's plan was met with strong opposition from many citizens.
[ترجمه احمد قربانی] طرح شهردار با مخالفت شدید بسیاری از شهروندان مواجه شد.|
[ترجمه گوگل] طرح شهردار با مخالفت شدید بسیاری از شهروندان مواجه شد[ترجمه ترگمان] طرح شهردار با مخالفت شدید بسیاری از شهروندان مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Those who were in opposition to the proposal voiced their disapproval at the town meeting.
[ترجمه گوگل] کسانی که با این پیشنهاد مخالف بودند در جلسه شهر مخالفت خود را اعلام کردند
[ترجمه ترگمان] کسانی که مخالف این پیشنهاد بودند مخالفت خود را در جلسه شهر اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کسانی که مخالف این پیشنهاد بودند مخالفت خود را در جلسه شهر اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He encountered opposition from his parents when he announced his decision to leave school.
[ترجمه گوگل] او زمانی که تصمیم خود را برای ترک مدرسه اعلام کرد با مخالفت والدینش مواجه شد
[ترجمه ترگمان] او زمانی که تصمیم خود مبنی بر ترک مدرسه را اعلام کرد، با مخالفت والدینش مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او زمانی که تصمیم خود مبنی بر ترک مدرسه را اعلام کرد، با مخالفت والدینش مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: one or more persons who oppose; something that opposes.
• مترادف: adversary, antagonist, opponent
• مشابه: antagonism, competition, competitor, enemy, foe, rival
• مترادف: adversary, antagonist, opponent
• مشابه: antagonism, competition, competitor, enemy, foe, rival
- Members of the opposition staged a protest outside the Parliament.
[ترجمه گوگل] اعضای اپوزیسیون در مقابل پارلمان تظاهرات کردند
[ترجمه ترگمان] اعضای اپوزیسیون در خارج از مجلس اعتراضی را به نمایش گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اعضای اپوزیسیون در خارج از مجلس اعتراضی را به نمایش گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an opposing political party, usu. the one not in power.
• مشابه: competition, minority
• مشابه: competition, minority
- The opposition blocked the passage of the bill in the Congress.
[ترجمه گوگل] مخالفان از تصویب این لایحه در کنگره جلوگیری کردند
[ترجمه ترگمان] اپوزیسیون تصویب لایحه در کنگره را مسدود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اپوزیسیون تصویب لایحه در کنگره را مسدود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید