opportunistic

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: seeking or taking advantage of situations to serve one's own ends, especially without regard for others or for principles.

- Some regard the Patriot Act as an opportunistic grab for greater executive power at a time when people feared for U.S. national security.
[ترجمه گوگل] برخی قانون میهن پرستی را یک تصرف فرصت طلبانه برای قدرت اجرایی بیشتر در زمانی می دانند که مردم از امنیت ملی ایالات متحده می ترسیدند
[ترجمه ترگمان] برخی به قانون Patriot به عنوان یک فرصت طلبانه برای قدرت اجرایی بیشتر در زمانی که مردم از امنیت ملی آمریکا می ترسند، توجه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an opportunistic politician
سیاستمدار فرصت طلب

2. Many of the party's members joined only for opportunistic reasons.
[ترجمه گوگل]بسیاری از اعضای حزب فقط به دلایل فرصت طلبانه به این حزب پیوستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از اعضای این حزب به دلایل فرصت طلبانه به هم پیوستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. At half-time, United were leading with two opportunistic goals by Black.
[ترجمه گوگل]در نیمه دوم، یونایتد با دو گل فرصت طلبانه بلک پیش بود
[ترجمه ترگمان]در نیمی از زمان، ایالات متحده با دو گل فرصت طلبانه به لک رهبری می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An opportunistic dealer can make four capsules from one, although it clearly won't make people four times as happy.
[ترجمه گوگل]یک فروشنده فرصت طلب می تواند از یک کپسول چهار کپسول بسازد، اگرچه واضح است که مردم را چهار برابر خوشحال نمی کند
[ترجمه ترگمان]یک فروشنده فرصت طلبانه می تواند چهار کپسول از یک خود بسازد، اگرچه به وضوح مردم را ۴ بار خوشحال نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Prevention of opportunistic infections could provide both individual and public-health benefits.
[ترجمه گوگل]پیشگیری از عفونت‌های فرصت‌طلب می‌تواند هم مزایای فردی و هم برای سلامت عمومی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]پیش گیری از عفونت های فرصت طلبانه می تواند هم منافع فردی و هم بهداشت عمومی را فراهم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These opportunistic diseases may eventually cause death.
[ترجمه گوگل]این بیماری های فرصت طلب در نهایت ممکن است باعث مرگ شوند
[ترجمه ترگمان]این بیماری های opportunistic ممکن است در نهایت منجر به مرگ شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was horrified to see how quickly the opportunistic infection took hold.
[ترجمه گوگل]او از دیدن این که عفونت فرصت طلبانه با چه سرعتی درگیر شد، وحشت کرد
[ترجمه ترگمان]او از این که ببیند این عفونت opportunistic چقدر سریع برگزار شد وحشت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Diabetes predisposes the patient to fungus or other opportunistic infections involving the intracranial contents.
[ترجمه گوگل]دیابت بیمار را مستعد ابتلا به قارچ یا سایر عفونت های فرصت طلب که محتویات داخل جمجمه را درگیر می کند، می شود
[ترجمه ترگمان]دیابت بیمار را به قارچ یا دیگر عفونت های opportunistic مربوط می کند که حاوی محتویات intracranial هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Develop and implement guidelines for the prevention of opportunistic infections in immunosuppressed persons.
[ترجمه گوگل]تدوین و اجرای دستورالعمل‌هایی برای پیشگیری از عفونت‌های فرصت‌طلب در افراد دچار سرکوب سیستم ایمنی
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل هایی برای پیش گیری از عفونت های فرصت طلبانه در افراد immunosuppressed تهیه و اجرا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These opportunistic diseases would not otherwise gain a foothold in the body.
[ترجمه گوگل]این بیماری های فرصت طلب در غیر این صورت جای پایی در بدن پیدا نمی کنند
[ترجمه ترگمان]این بیماری های opportunistic در غیر این صورت جای پایی در بدن نخواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Planning may also deter purchasers from undertaking opportunistic acquisitions for short term motives without regard to long term strategic aims.
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی همچنین ممکن است خریداران را از انجام خریدهای فرصت طلبانه با انگیزه های کوتاه مدت بدون توجه به اهداف استراتژیک بلند مدت باز دارد
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی همچنین ممکن است خریداران را از پذیرفتن acquisitions فرصت طلبانه برای انگیزه های کوتاه مدت بدون توجه به اهداف استراتژیک بلند مدت بترساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Yugoslavs sought a close, opportunistic alliance with the national bourgeoisie of the colonial and semicolonial countries.
[ترجمه گوگل]یوگسلاوی ها به دنبال اتحاد نزدیک و فرصت طلبانه با بورژوازی ملی کشورهای استعماری و نیمه استعماری بودند
[ترجمه ترگمان]The به دنبال اتحاد close و فرصت طلبانه با بورژوازی ملی کشورهای استعماری و semicolonial بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mortality is 3-4%, mainly owing to opportunistic infections and pulmonary emboli.
[ترجمه گوگل]مرگ و میر 3-4٪ است که عمدتاً به دلیل عفونت های فرصت طلب و آمبولی ریوی است
[ترجمه ترگمان]مرگ و میر سه - ۴ درصد است که عمدتا به خاطر عفونت های فرصت طلبانه و emboli ریوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of an opportunist; of opportunism
if you describe someone's behaviour as opportunistic, you mean that they take advantage of any situation that will help them personally, without thinking about whether their actions are right or wrong; a formal word.

پیشنهاد کاربران

فرصت طلب یا سود جو با بار منفی
در پزشکی به بیماری های فرصت طلب گفته میشود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : opportunity / opportunism / opportunist
✅️ صفت ( adjective ) : opportune / opportunist / opportunistic
✅️ قید ( adverb ) : opportunely
سودجویانه، سودجو، بهره گیر، حزب باد، نان به نرخ روز خور ، فرصت طلب
Adjective هست فرصت طلبانه معنی میده
فرصت طلب
فرد فرصت طلب
صفت ) فرصت طلب!
فرصت جویانه؛ فرصت طلبانه
فرصت طلبانه

بپرس