opportunely


بجا، بموقع، بمناسبت، بطور مناسب

جمله های نمونه

1. Say opportunely opportunely, she is orphan, be adopted by person of a good intention.
[ترجمه گوگل]به اقتضا بگو، او یتیم است، توسط شخص نیکوکار به فرزندی پذیرفته شود
[ترجمه ترگمان]بم وقع بم وقع بگو که این زن یتیم است و قصد خوبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Using model opportunely is the arty when Fan Saizhe creates technique one kind.
[ترجمه گوگل]زمانی که فن سایزه تکنیک را یک نوع می آفریند، استفاده به موقع از مدل کار بسیار مهمی است
[ترجمه ترگمان]استفاده از مدل بم زمانی است که فن Saizhe یک نوع تکنیک ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He setrapid pace. He found himself most opportunely armed, as he had Javert's pistols with him.
[ترجمه گوگل]او سرعت تند او خود را به مناسب ترین حالت مسلح دید، زیرا تپانچه های ژاورت را با خود داشت
[ترجمه ترگمان]به سرعت گام بر می دارد خود را بم وقع می یافت همچنانکه تپانچه ژاور را باخود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He arrived rather opportunely just when we needed a new butler.
[ترجمه گوگل]درست زمانی که ما به یک پیشخدمت جدید نیاز داشتیم، خیلی مناسب وارد شد
[ترجمه ترگمان]درست موقعی که به یک پیشخدمت جدید احتیاج داشتیم، بم وقع رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Craftsmanship uses color carry, properly opportunely alone, agreed with master interest interest already, make household reductive again of the life colourful.
[ترجمه گوگل]کاردستی از حمل رنگ استفاده می کند، به درستی به تنهایی، با علاقه استاد مورد توافق قرار گرفته است، و باعث تقلیل خانه دوباره از زندگی رنگارنگ می شود
[ترجمه ترگمان]craftsmanship از رنگ ها استفاده می کند، درست بم وقع به تنهایی، با توجه به منافع مورد علاقه اصلی، با توجه به علاقه اصلی خانواده، بار دیگر زندگی را به رنگ رنگارنگ تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bedroom corner is designed opportunely, small balcony changes teahouse.
[ترجمه گوگل]گوشه اتاق خواب به درستی طراحی شده است، بالکن کوچک چایخانه را تغییر می دهد
[ترجمه ترگمان]در گوشه اتاق خوابم بم وقع طراحی می شود، بالکن کوچک تغییر شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She withdrew her glance instantly and contemplated the shepherd's pie which had opportunely arrived at their table.
[ترجمه گوگل]او فوراً نگاهش را پس گرفت و به کیک چوپانی که به موقع سر میز آنها رسیده بود فکر کرد
[ترجمه ترگمان]فورا نگاهی به پای چوپان افتاد که بم وقع به سر میز آن ها آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As she stepped out of the front door, Alexandra felt like a bird finding its cage door opportunely left open.
[ترجمه گوگل]الکساندرا وقتی از جلوی در بیرون می‌رفت، احساس می‌کرد پرنده‌ای است که در قفسش را به‌موقع باز مانده است
[ترجمه ترگمان]هنگامی که از در جلویی بیرون آمد، آلکساندرا احساس کرد که انگار یک پرنده در قفس را باز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After National Day, the school shall organize the teachers to tutor the students' English opportunely .
[ترجمه گوگل]پس از روز ملی، مدرسه باید معلمان را سازماندهی کند تا به طور مناسب زبان انگلیسی دانش آموزان را آموزش دهند
[ترجمه ترگمان]بعد از روز ملی، مدرسه معلمان را آموزش خواهد داد تا دانشجویان انگلیسی را بم وقع آموزش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Struck with sudden inspiration, Miss Martha seized the occasion so opportunely offered.
[ترجمه گوگل]خانم مارتا که با الهام ناگهانی مواجه شده بود، از این فرصت استفاده کرد که بسیار مناسب بود
[ترجمه ترگمان]دوشیزه مارتا با الهام ناگهانی گفت: خانم مار تا این فرصت را غنیمت شمرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sometime, my mother would trick us in the work, opportunely, we were playing the game.
[ترجمه گوگل]گاهی مادرم ما را در کار فریب می داد، به اقتضاً، ما داشتیم بازی می کردیم
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات مادرم ما را فریب می داد، بم وقع ما داشتیم بازی می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Comment on: the author by life's feel directly pen, the seemingly casually to write, but write a wonderful end writing method, using this method and can receive to win the effect of opportunely.
[ترجمه گوگل]نظر در مورد: نویسنده با احساس زندگی به طور مستقیم قلم، به ظاهر گاه به گاه به نوشتن، اما نوشتن پایان فوق العاده روش نوشتن، با استفاده از این روش و می توانید دریافت برای برنده شدن اثر فرصت
[ترجمه ترگمان]توضیح دهید: مولف از طریق احساس زندگی به طور مستقیم به قلم نیاز دارد، به ظاهر عادی برای نوشتن، اما نوشتن یک روش نوشتن پایانی شگفت انگیز، با استفاده از این روش و می تواند برای بدست آوردن اثر بم وقع دریافت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And he sought a way to deliver Him up opportunely .
[ترجمه گوگل]و او به دنبال راهی بود که او را به موقع تحویل دهد
[ترجمه ترگمان]و به دنبال راهی می گشت که بم وقع تحویلش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He set out at rapid pace. He found himself most opportunely armed, as he had Javert's pistols with him.
[ترجمه گوگل]او با سرعتی سریع به راه افتاد او خود را به مناسب ترین حالت مسلح دید، زیرا تپانچه های ژاورت را با خود داشت
[ترجمه ترگمان]با سرعت به راه افتاد خود را بم وقع می یافت همچنانکه تپانچه ژاور را باخود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an opportune manner; appropriately; in a timely manner; seasonably

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : opportunity / opportunism / opportunist
✅️ صفت ( adjective ) : opportune / opportunist / opportunistic
✅️ قید ( adverb ) : opportunely

بپرس