• : تعریف: having definite and unchangeable opinions, often seemingly on all subjects. • متضاد: flexible, open-minded • مشابه: biased, dogmatic, headstrong, obdurate, partisan, pontifical, prejudiced, rigid, set, stubborn, unyielding
- Her father is very opinionated and really doesn't listen to anybody else's views on a subject.
[ترجمه گوگل] پدر او بسیار متفکر است و واقعاً به نظرات دیگران در مورد یک موضوع گوش نمی دهد [ترجمه ترگمان] پدرش بسیار خودسر است و واقعا به نظرات دیگران در مورد یک موضوع گوش نمی دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. He was known to be a loud-mouthed, opinionated bigot.
[ترجمه Majid Vahid] او به عنوان فردی یاوه گو ، خود رای و متعصب معروف بود.
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان فردی متعصب دمدمی مزاج معروف بود [ترجمه ترگمان]او مشهور بود که با دهانی پر سر و صدا، متعصب و متعصب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Sue is the extrovert in the family; opinionated, talkative and passionate about politics.
[ترجمه Majid Vahid] سو برون گرای خانواده است ، متعصب ، وراج و مشتاق سیاست
|
[ترجمه گوگل]سو برونگرای خانواده است متفکر، پرحرف و علاقه مند به سیاست [ترجمه ترگمان]سو برون گرایان خانواده، خودرای، پرحرف، و احساساتی در مورد سیاست است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I've never met anyone so arrogant and opinionated.
[ترجمه گوگل]من تا به حال کسی را ندیده بودم که اینقدر مغرور و متکبر باشد [ترجمه ترگمان]تا به حال کسی را این قدر متکبر و مستبد ندیده بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He was opinionated and selfish, but undeniably clever.
[ترجمه گوگل]او متفکر و خودخواه، اما غیرقابل انکار باهوش بود [ترجمه ترگمان]او خودخواه و خودخواهانه بود، اما در عین حال با عقل جور در می امد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He is the most opinionated man I know.
[ترجمه گوگل]او متفکرترین مردی است که می شناسم [ترجمه ترگمان]او the مردی است که من می شناسم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I found him very arrogant and opinionated.
[ترجمه گوگل]من او را بسیار مغرور و متکبر یافتم [ترجمه ترگمان]او را خیلی متکبر و opinionated پیدا کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He is tough-talking, opinionated, downright mean, an unabashed racist.
[ترجمه گوگل]او سرسخت، متفکر، بی شرف، نژادپرست بی شرم است [ترجمه ترگمان]او سخت صحبت می کند، خودرای، صریح، و کاملا نژادپرستانه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Dana was opinionated and liked to have the last word in an argument.
[ترجمه گوگل]دانا صاحب نظر بود و دوست داشت حرف آخر را در بحث بزند [ترجمه ترگمان]دانا و دوست داشت آخرین کلمه ای را که در بحث باقی مانده بود بیان کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Not the opinionated old soak he's become.
[ترجمه گوگل]نه آن قدر کهنه و متفکر که تبدیل شده است [ترجمه ترگمان]نه آن حمام قدیمی و قدیمی که او به آن تعلق دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Impetuous, opinionated, athletic, good-looking, and full of fun, Pearson was an attractive figure to many women.
[ترجمه گوگل]پیرسون پر شور، خوش فکر، ورزشکار، خوش قیافه و پر از سرگرمی، برای بسیاری از زنان چهره جذابی بود [ترجمه ترگمان]impetuous، خودرای، ورزش کار، خوش قیافه و پر از سرگرمی بود که پیرسون برای بسیاری از زنان جذاب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Half of the parents were opinionated about controversial subjects.
[ترجمه گوگل]نیمی از والدین در مورد موضوعات بحث برانگیز نظر داشتند [ترجمه ترگمان]نیمی از والدین در مورد موضوعات بحث برانگیز opinionated بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Derek is bombastic, opinionated and very happy to correct his wife in public.
[ترجمه گوگل]درک از اینکه همسرش را در انظار عمومی اصلاح می کند بسیار خشن و متفکر است [ترجمه ترگمان]درک کننده است، خودرای و بسیار خوشحال است که همسرش را در ملا عام اصلاح کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Martha is a pretty girl, self-assured and opinionated, quite a handful.
[ترجمه گوگل]مارتا دختری زیبا، مطمئن و متفکر، بسیار انگشت شمار است [ترجمه ترگمان]مارتا، دختر خوشگلی است، مطمئن و خود opinionated است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I really like opinionated actors who have a strong idea of their character.
[ترجمه گوگل]من واقعاً بازیگران صاحب نظری را دوست دارم که تصور قوی از شخصیت خود دارند [ترجمه ترگمان]من واقعا بازیگران خودرای را دوست دارم که ایده قوی از شخصیت خود دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• stubborn; dogmatic; possessed of strong opinions; adherent to one's own opinion someone who is opinionated has firm opinions and refuses to accept that they may be wrong; used showing disapproval.
پیشنهاد کاربران
✍️ توصیف کسی که باورها یا دیدگاه های سخت دارد و غالباً مایل به تغییر آنها یا در نظر گرفتن دیدگاه های دیگر نیست. این اصطلاح می تواند بار منفی داشته باشد و به خودخواهی یا سرسختی اشاره کند. متعصب، جزمی ... [مشاهده متن کامل]
👇مترادف؛ Dogmatic Stubborn Prejudiced 👇مثال؛ 1 - She is so opinionated that she rarely listens to anyone else's ideas. 2 - The opinionated commentator often stirs controversy with her bold statements. 3 - His opinionated nature makes it difficult for him to maintain friendships.
📌لجباز و یه دنده و کله شق You would fire me I'm much too opinionated ( = stubborn )
◀️ Chinese people, when talking to others always seem very opinionated معنی : adjective [more opinionated; most opinionated] often disapproving : expressing strong 🔴beliefs or judgments about something : having or showing strong opinions ... [مشاهده متن کامل]
◀️an articulate and opinionated critic ◀️People don't expect such opinionated commentary in what is supposed to be a news article.