opinionated

/əˈpɪnjəˌnetəd//əˈpɪnɪəneɪtɪd/

معنی: خود رای، خود سر، لجوج، مستبد
معانی دیگر: جزمی، متعصب، کوته فکر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: opinionatedly (adv.), opinionatedness (n.)
• : تعریف: having definite and unchangeable opinions, often seemingly on all subjects.
متضاد: flexible, open-minded
مشابه: biased, dogmatic, headstrong, obdurate, partisan, pontifical, prejudiced, rigid, set, stubborn, unyielding

- Her father is very opinionated and really doesn't listen to anybody else's views on a subject.
[ترجمه گوگل] پدر او بسیار متفکر است و واقعاً به نظرات دیگران در مورد یک موضوع گوش نمی دهد
[ترجمه ترگمان] پدرش بسیار خودسر است و واقعا به نظرات دیگران در مورد یک موضوع گوش نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He was known to be a loud-mouthed, opinionated bigot.
[ترجمه Majid Vahid] او به عنوان فردی یاوه گو ، خود رای و متعصب معروف بود.
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان فردی متعصب دمدمی مزاج معروف بود
[ترجمه ترگمان]او مشهور بود که با دهانی پر سر و صدا، متعصب و متعصب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Sue is the extrovert in the family; opinionated, talkative and passionate about politics.
[ترجمه Majid Vahid] سو برون گرای خانواده است ، متعصب ، وراج و مشتاق سیاست
|
[ترجمه گوگل]سو برونگرای خانواده است متفکر، پرحرف و علاقه مند به سیاست
[ترجمه ترگمان]سو برون گرایان خانواده، خودرای، پرحرف، و احساساتی در مورد سیاست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I've never met anyone so arrogant and opinionated.
[ترجمه گوگل]من تا به حال کسی را ندیده بودم که اینقدر مغرور و متکبر باشد
[ترجمه ترگمان]تا به حال کسی را این قدر متکبر و مستبد ندیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was opinionated and selfish, but undeniably clever.
[ترجمه گوگل]او متفکر و خودخواه، اما غیرقابل انکار باهوش بود
[ترجمه ترگمان]او خودخواه و خودخواهانه بود، اما در عین حال با عقل جور در می امد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is the most opinionated man I know.
[ترجمه گوگل]او متفکرترین مردی است که می شناسم
[ترجمه ترگمان]او the مردی است که من می شناسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I found him very arrogant and opinionated.
[ترجمه گوگل]من او را بسیار مغرور و متکبر یافتم
[ترجمه ترگمان]او را خیلی متکبر و opinionated پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is tough-talking, opinionated, downright mean, an unabashed racist.
[ترجمه گوگل]او سرسخت، متفکر، بی شرف، نژادپرست بی شرم است
[ترجمه ترگمان]او سخت صحبت می کند، خودرای، صریح، و کاملا نژادپرستانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Dana was opinionated and liked to have the last word in an argument.
[ترجمه گوگل]دانا صاحب نظر بود و دوست داشت حرف آخر را در بحث بزند
[ترجمه ترگمان]دانا و دوست داشت آخرین کلمه ای را که در بحث باقی مانده بود بیان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Not the opinionated old soak he's become.
[ترجمه گوگل]نه آن قدر کهنه و متفکر که تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]نه آن حمام قدیمی و قدیمی که او به آن تعلق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Impetuous, opinionated, athletic, good-looking, and full of fun, Pearson was an attractive figure to many women.
[ترجمه گوگل]پیرسون پر شور، خوش فکر، ورزشکار، خوش قیافه و پر از سرگرمی، برای بسیاری از زنان چهره جذابی بود
[ترجمه ترگمان]impetuous، خودرای، ورزش کار، خوش قیافه و پر از سرگرمی بود که پیرسون برای بسیاری از زنان جذاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Half of the parents were opinionated about controversial subjects.
[ترجمه گوگل]نیمی از والدین در مورد موضوعات بحث برانگیز نظر داشتند
[ترجمه ترگمان]نیمی از والدین در مورد موضوعات بحث برانگیز opinionated بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Derek is bombastic, opinionated and very happy to correct his wife in public.
[ترجمه گوگل]درک از اینکه همسرش را در انظار عمومی اصلاح می کند بسیار خشن و متفکر است
[ترجمه ترگمان]درک کننده است، خودرای و بسیار خوشحال است که همسرش را در ملا عام اصلاح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Martha is a pretty girl, self-assured and opinionated, quite a handful.
[ترجمه گوگل]مارتا دختری زیبا، مطمئن و متفکر، بسیار انگشت شمار است
[ترجمه ترگمان]مارتا، دختر خوشگلی است، مطمئن و خود opinionated است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I really like opinionated actors who have a strong idea of their character.
[ترجمه گوگل]من واقعاً بازیگران صاحب نظری را دوست دارم که تصور قوی از شخصیت خود دارند
[ترجمه ترگمان]من واقعا بازیگران خودرای را دوست دارم که ایده قوی از شخصیت خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خود رای (صفت)
absolute, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, obstinate, arrogant, assuming, presuming, willful, froward, peremptory, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

خود سر (صفت)
resistant, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, intractable, assuming, presuming, willful, intrepid, fearless, froward, untoward, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

لجوج (صفت)
persistent, opinionated, dogged, obstinate, set, stubborn, stuffy, intractable, obstreperous, pertinacious, mulish, obdurate, dour, irrefragable, waspish

مستبد (صفت)
opinionated

انگلیسی به انگلیسی

• stubborn; dogmatic; possessed of strong opinions; adherent to one's own opinion
someone who is opinionated has firm opinions and refuses to accept that they may be wrong; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

✍️ توصیف کسی که باورها یا دیدگاه های سخت دارد و غالباً مایل به تغییر آنها یا در نظر گرفتن دیدگاه های دیگر نیست. این اصطلاح می تواند بار منفی داشته باشد و به خودخواهی یا سرسختی اشاره کند.
متعصب، جزمی
...
[مشاهده متن کامل]

👇مترادف؛
Dogmatic
Stubborn
Prejudiced
👇مثال؛
1 - She is so opinionated that she rarely listens to anyone else's ideas.
2 - The opinionated commentator often stirs controversy with her bold statements.
3 - His opinionated nature makes it difficult for him to maintain friendships.

کله خر، کله خراب، بی کله.
بشدت معتقد
پژانیده
پَژان: opinion
پژانش: opinionation
پژانیده: opinionated
پژانیدگی: opinionatedness
پَژانیده
( Pazhānide )
🇮🇷 همتای پارسی: پَژانیده 🇮🇷
( بازگرد شود به پَژان )
کسی که حرف، حرف خودشه
خود رای
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : opine
✅️ اسم ( noun ) : opinion
✅️ صفت ( adjective ) : opinionated
✅️ قید ( adverb ) : opinionatedly
📌لجباز و یه دنده و کله شق
You would fire me
I'm much too opinionated
( = stubborn )
◀️ Chinese people, when talking to others always seem very opinionated
معنی :
adjective
[more opinionated; most opinionated] often disapproving : expressing strong 🔴beliefs or judgments about something : having or showing strong opinions
...
[مشاهده متن کامل]

◀️an articulate and opinionated critic
◀️People don't expect such opinionated commentary in what is supposed to be a news article.

مورد توجه
صاحب نظر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس