↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم oper
📌 این ریشه، معادل "work" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "work" مربوط هستند.
... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال:
🔘 operate: to ‘work’ or function properly
🔘 operation: the process of ‘working’ or being active
🔘 operator: a person who ‘works’ or controls a machine or system
🔘 cooperate: to ‘work’ together with others
🔘 operative: functioning and ‘working’ effectively
🔘 cooperation: the act of ‘working’ together
🔘 inoperative: not ‘working’ or functioning properly
🔘 operational: ready to ‘work’ or function
🔘 preoperative: relating to the period before a medical procedure where ‘work’ is done
🔘 postoperative: relating to the period after surgery when recovery ‘work’ is needed
اپراتور ( کسی که یک دستگاه یا ماشین را راه اندازی و کنترل می کند ) اسم.
Example: The machine operator carefully adjusted the settingsکاربر ( کسی که با یک سیستم یا تجهیزات کار می کند ) اسم.
... [مشاهده متن کامل]
Example: The computer operator entered the data
متصدی تلفن ( کسی که در یک مرکز تلفن، تماس ها را وصل می کند ) اسم.
Example: The operator connected me to the customer service department
عامل ( کسی که یک کسب وکار یا فعالیت را اداره می کند ) اسم.
Example: The tour operator organized the trip
( در ریاضیات ) عملگر ( نمادی که یک عملیات ریاضی را نشان می دهد، مانند ، - ، �، � ) اسم.
Example: The plus sign is an operator
( در برنامه نویسی ) عملگر ( نماد یا کلمه ای که یک عملیات را روی داده ها انجام می دهد ) اسم.
Example: The assignment operator is used to assign a value to a variable
( محاوره ای ) آدم کارراه بنداز، زرنگ ( کسی که در انجام کارها و رسیدن به اهدافش ماهر است، گاهی با فریبکاری ) اسم.
He is a real smooth operator
( در ارتش ) مأمور مخفی ( کسی که عملیات های ویژه و محرمانه را انجام می دهد. ) اسم.
Example: The special forces operator carried out a covert mission
( پزشکی ) جراح
Which doctor is capable of doing operation on this patient? Well, he needs a skilled operator.
در کامپیوتر به معنای: عملگر
( خرده فروشی ) تولید کننده
منظور کسی است که کالاهای تولیدی خود را می فروشد
operator: s. one who works on a telephone
operator: راننده ماشین سواری
operator license: a license issued by a State authorizing an individual to operate a motor vehicle on public streets, roads, or highways.
کاروَر
توضیح: در مقایسه با User به معنای کاربَر
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )
•
⚫ واژه ی برنهاده: کَرازگر
•
⚫ نگارش به خط لاتین: Karāzgar
•
⚫ آمیخته از: کراختن ( operate ) و �گر� ( er )
•
⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
•
⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.
کرازگر
☑️ کَرازگر، آپارگر
کَرازگر
( Karāzgar )
�کَراختن� ( operate ) و �گر� ( er )
مثلاً در �کَرازگر نتکار تلفن همراه� که به کرازگرهای تلفن همراه گفته می شود.
نیروهای عملیاتی
پیشنهادِ واژه: ( کَرآزنده =عملگر =operator )
" کَرآزنده" برآمده از بُنِ کُنونیِ کارواژه یِ " کَرآختن/کَرآزیدن" به همراهِ پسوندِ کُناک سازِ " - َ نده" است.
شیوه یِ ساختِ این واژه درست بمانندِ " دا. آختن" در واژگانِ " پرداختن/پردازیدن/پردازنده" است.
... [مشاهده متن کامل]
( در زیرواژه یِ " کر" از همین تارنما به واژگانِ " کَرآختن/کَرآزیدن/کرآزاندن" و ریشه یِ اوستاییِ " کر" پرداخته ام. )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : operate / operationalize
✅️ اسم ( noun ) : operation / operative / operator / operationalization / operationalism
✅️ صفت ( adjective ) : operational / operative / operating
... [مشاهده متن کامل]
✅️ قید ( adverb ) : operationally / operatively
کارپرداز
مسوول ارایه ی خدمات یک ماشین صنعتی
Cutting /press machine operator
( کارپرداز دستگاه برش/پرس )
مسوول ارایه ی خدمات یک سیستم مخابراتی
( کارپرداز مخابراتی ایرانسل )
Irancell operator
متصدی،
راننده،
تلفنچی،
عملگر،
در جمله و متن مشخص می شود دقیقا به چه معناست.
کاربر
a person or company that runs a particular business
operator ( ریاضی )
واژه مصوب: عملگر
تعریف: نگاشتی از یک مجموعه بر مجموعۀ دیگر که هریک از آنها دارای ساختار معینی هستند
لوکوموتیوران
operatorکارپَرداز، کاروَر، کاروَرز ، کارگُذار، کارداز ( داز یدن= کردن )
اَفراستار ، اَفرایشوَر
اَف : این پیشوند افزون بر مینه به سوی بالا ، می رساند که کار به زیر مانده یا انجام نداده را به بالا یا رو آوردن و آن را انجام دادن .
... [مشاهده متن کامل]
راست و رای = به مینه راست و ریست کردن کار است.
پسوند های - " آر " و " وَر" = کُننده ، انجام دهنده
متصدی
عملگر
اپراتور
تلفنچی
کارگر: کار گر
( علمگر از آمیختگی دو واژه بیگانه و پارسی به دست آمده است، از این رو، "کارگر" بهترین نمونه است، چه شما را به یاد کارگرهای ساختمان
بی اندازد چه نی اندازد )
عامل ارائه دهنده خدمت
کارگر
راه انداز ، کارانداز
کارورز ، نیروی کار ، نیروی کاری ، نیروی درگیر
عملگر
مسئول مستقیم عملیات میدانی
بهره بردار
پیمانکار
شرکت عامل
شرکتی که راسا یا به نمایندگی، عملیات صنعتی یا نفتی را انجام میدهد.
متصدی
کارگزار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)