operative

/ˈɑːpərətɪv//ˈɒpərətɪv/

معنی: عامل، کارگر، عمل کننده، دایر، موثر، قابل استفاده
معانی دیگر: مشغول به کار، کنش ور، شاغل، کاری، وابسته به کار با دست یا ماشین، فیزیکی، وابسته به جراحی، کارگر صنعتی، قابل به کار اندازی، کاربردپذیر، کاربردی، وابسته به کار اندازی، عملی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who is employed in a particular kind of work, esp. in industry.
مترادف: laborer, worker
مشابه: craftsman, employee, hand, mechanic, workman

(2) تعریف: an undercover or secret agent; spy.
مترادف: agent, spy
مشابه: investigator, secret agent, spook

- One of our operatives has managed to gain access to the enemy compound.
[ترجمه گوگل] یکی از عوامل ما موفق شد به محوطه دشمن دسترسی پیدا کند
[ترجمه ترگمان] یکی از عوامل اجرایی ما تونسته به مقر دشمن دسترسی پیدا کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: operatively (adv.), operativeness (n.)
(1) تعریف: exerting influence or force.
مترادف: active, influential, instrumental
متضاد: inoperative
مشابه: effective, effectual, forceful, motive, potent, powerful, strong

(2) تعریف: operating efficiently and effectively.
مترادف: efficient, functioning, running, working
متضاد: inoperative
مشابه: active, alive, effective, effectual, functional, going, operational, productive

(3) تعریف: being in effect.
مترادف: active, effective, in effect
متضاد: inoperative
مشابه: alive, functional, functioning, living, operational, running, working

- The regulations that had been imposed on the industry are no longer operative.
[ترجمه گوگل] مقرراتی که بر این صنعت وضع شده بود دیگر قابل اجرا نیست
[ترجمه ترگمان] مقرراتی که در این صنعت تحمیل شده اند دیگر عامل نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: having especial significance or meaning.
مترادف: important, significant, substantial
مشابه: consequential, distinctive, exceptional, great, momentous, salient, special, weighty

- "Usually" is the operative word in the sentence.
[ترجمه گوگل] "معمولا" کلمه عامل در جمله است
[ترجمه ترگمان] \" معمولا کلمه عامل در جمله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. operative complications
مشکلات وابسته به عمل جراحی

2. operative skills
مهارت های دستی

3. an operative carpenter
نجار شاغل

4. an operative dose
مقدار دارویی که موثر است

5. an operative motive
انگیزه ی دست اندر کار

6. The commercial telephone service was no longer operative.
[ترجمه گوگل]خدمات تلفن تجاری دیگر کار نمی کرد
[ترجمه ترگمان]سرویس پیام بازرگانی دیگر مامور نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. External causes become operative through internal causes.
[ترجمه گوگل]علل بیرونی از طریق علل داخلی عمل می کنند
[ترجمه ترگمان]عوامل خارجی از طریق عوامل درونی فعال می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The scheme was fully operative by 197
[ترجمه گوگل]این طرح تا سال 197 به طور کامل عملیاتی شد
[ترجمه ترگمان] نقشه اصلی توسط ۱۹۷ طراحی شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This law becomes operative on 12 May.
[ترجمه گوگل]این قانون از 12 اردیبهشت اجرایی می شود
[ترجمه ترگمان]این قانون در ۱۲ ماه مه فعال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As long as the operative word is "greed", you can't count on people keeping the costs down.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که کلمه عملیاتی "طمع" است، نمی توانید روی افرادی حساب کنید که هزینه ها را کاهش می دهند
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که کلمه عامل \"طمع\" باشد، نمی توانید بر روی افرادی که هزینه ها را پایین نگه می دارند حساب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The agreement will not become operative until all members have signed.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که همه اعضا امضا نکنند، این توافقنامه اجرایی نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]این توافقنامه تا زمانی فعال نخواهد شد که همه اعضا امضا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The oil rig is now fully operative.
[ترجمه گوگل]دکل نفتی اکنون به طور کامل فعال است
[ترجمه ترگمان]وضعیت نفت الان کاملا مامور اجرایی شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The station will be fully operative again in January.
[ترجمه گوگل]این ایستگاه مجدداً در ژانویه به طور کامل فعال خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این ایستگاه مجددا در ماه ژانویه به طور کامل فعال خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was a painter - 'was' being the operative word since he died last week.
[ترجمه گوگل]او یک نقاش بود - از زمانی که هفته گذشته درگذشت کلمه اصلی "بود" بود
[ترجمه ترگمان]او نقاش بود - از زمانی که هفته پیش مرد یک کلمه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عامل (اسم)
operative, agent, factor, operator, doer, assignee, procurator, spy, propellant, operant, propellent

کارگر (اسم)
labor, effective, operative, proletarian, worker, employee, working, employe, laborer, workman, working man, workpeople

عمل کننده (اسم)
operative, operator, functor, processor

دایر (صفت)
operational, active, open, functioning, live, operative, operable

موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

قابل استفاده (صفت)
abusive, usable, available, useful, operational, utilizable, handy, operative, instrumental, presumable, serviceable

تخصصی

[عمران و معماری] کارکن - کارگر
[حقوق] مجری، واجد قوت قانونی، معتبر، دایر، عملی، کارگر
[ریاضیات] عملگر، عامل، عمل کننده، عملی، کارگر، مؤثر، فراونده

انگلیسی به انگلیسی

• worker; craftsman; artisan
in working order; valid; influential; important; surgical; efficient
something that is operative is working or having an effect.
an operative is a worker, especially one that does manual work; a formal use.
an operative is also someone who works for a government agency, especially the intelligence service; used in american english.

پیشنهاد کاربران

کَرازا
( Karāzā )
�کَراختن� ( operate ) و �‍ا� ( ive )
فعال شدن L/C
دست اندر کار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : operate / operationalize
✅️ اسم ( noun ) : operation / operative / operator / operationalization / operationalism
✅️ صفت ( adjective ) : operational / operative / operating
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : operationally / operatively

در تجارت بین الملل به اعتبار اسنادی پادار گفته می شود
⁦✔️⁩مشغول به کار ( در مقابل خراب و از کار افتاده ) ،
در حال کار،
عمل کننده
General procedure to discharge and secure the vehicle for maintenance operations
For each cock perform the test as described in the specific paragraph, in general the following action are "applicable":
...
[مشاهده متن کامل]

- Clean externally the cock and check there are no signs of damage or "wear".
- If not otherwise specified, perform the test with pressurised system.
- During the manoeuvre, check that the cock works properly, without "seizure" or hard point, that the "knob"/handle turns free, that there are no leakages and that the micro switches, where present, are 💥operative💥 and give the proper "indication".

جاسوس، مامور مخفی
عملیاتی
As a noun :
An agent
A secret agent
An undercover agent
A spy
A detective
A private detective
An investigator
A private investigator

کنشگر
( شیمی ) موثر
کارگزار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس