opening

/ˈoʊpənɪŋ//ˈəʊpənɪŋ/

معنی: دهانه، سوراخ، سراغاز، منفذ، فرصت، فتق، گشایش، چشمه، افتتاح، جای خالی، بازکردن
معانی دیگر: گشودن، باز شدن، روزن، روزنه، شکاف، بازگاه، پاچنگ، سرآغاز، مرحله ی اول، (شغل) جای خالی، فرصت کاریابی، (شطرنج و چکرز و غیره) حرکت های نخستین طرفین، بازی گشایی، (نمایش و غیره) پرده ی اول، بخش اول

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act, process, or result of making open or causing to become open.
متضاد: closing
مشابه: unfastening, unlocking

(2) تعریف: a gap, hole, or empty space.
مترادف: gap, hole, space
مشابه: aperture, blank, breach, chasm, chink, crevice, fissure, gape, interstice, interval, orifice, rent, vacancy, void

(3) تعریف: a beginning, as of a book or chess game.
متضاد: close
مشابه: introduction, lead-in, preamble, preface, proem, prologue

(4) تعریف: the first performance or showing of a play or film.
مترادف: premiere

(5) تعریف: an available job or position.
مترادف: vacancy
مشابه: job, opportunity, position, spot

(6) تعریف: an opportunity.
مترادف: break, change, opportunity
مشابه: occasion

- His exhaustion gave me the opening I needed to win.
[ترجمه Paniz] خستگی او به من فرصتی که برای برنده شدن نیاز داشتم داد
|
[ترجمه گوگل] خستگی او به من فرصتی داد که برای برنده شدن نیاز داشتم
[ترجمه ترگمان] خستگی او شکاف را که برای برنده شدن نیاز داشتم به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. opening the window was of no help either
بازکردن پنجره هم فایده ای نداشت.

2. the opening of his speech
سرآغاز سخنرانی او

3. the opening of overseas markets
گشایش بازارهای خارجی

4. the opening of the parliament by queen elizabeth
افتتاح پارلمان توسط ملکه الیزابت

5. the opening of the parliament was an unforgetable spectacle
گشایش مجلس منظره ای فراموش نشدنی بود.

6. the opening of two new stores
گشایش دو فروشگاه جدید

7. the lawyer's opening arguments
استدلال های آغازین (اولیه ی) وکیل دادگستری.

8. the slow opening of the door
باز شدن در به آهستگی

9. the manner of opening this box
طرز باز کردن این جعبه

10. a proper tool for opening a box
ابزار مناسب برای باز کردن جعبه

11. i crawled through the opening and went to other side of the wall
با خزیدن از سوراخ رد شدم و به طرف دیگر دیوار رسیدم.

12. to use force in opening a door
برای باز کردن در زور به کار بردن

13. she had no scruples about opening and reading others' letters
از بازکردن و خواندن نامه های دیگران ابا نداشت.

14. she was waiting for an opening to tell her story
دنبال فرصت می گشت که داستان خود را بگوید.

15. steam shoots out of the opening
بخار از دهانه فوران می کند.

16. to put a tap in a cask opening
سوراخ بشکه را با توپی گرفتن

17. the roar of airplane engines and the sharp reports of opening parachutes filled the sky
غرش موتور هواپیماها و صدای باز شدن چترهای نجات آسمان را پر کرد.

18. . . . if you close the door, she will stick her head out of any opening
. . . در ار بندی سر از روزن درآرد

19. We revved up rehearsals for the opening of the play.
[ترجمه گوگل]ما تمرینات افتتاحیه نمایش را دوباره شروع کردیم
[ترجمه ترگمان]rehearsals را برای باز کردن نمایش اجر کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The opening speech was by Bob Alan representing Amnesty International.
[ترجمه گوگل]سخنرانی افتتاحیه توسط باب آلن نماینده سازمان عفو ​​بین الملل بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی آغازین باب آلن نماینده سازمان عفو بین الملل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Disconnect the power source from the computer before opening the back.
[ترجمه گوگل]قبل از باز کردن پشتی، منبع برق را از کامپیوتر جدا کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از باز کردن پشت، منبع قدرت را از رایانه جدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. We bled off the carradiator by opening a valve.
[ترجمه گوگل]با باز کردن یک دریچه، کرادیاتور را خارج کردیم
[ترجمه ترگمان]با باز کردن دریچه خونریزی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. And now myriads of bars and hotels are opening up along the coast.
[ترجمه گوگل]و اکنون هزاران بار و هتل در امتداد ساحل باز می شوند
[ترجمه ترگمان]و اکنون هزاران بار و هتل ها در امتداد ساحل در حال باز شدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The ceremonial opening of Parliament was a fine spectacle.
[ترجمه گوگل]مراسم افتتاحیه مجلس منظره خوبی بود
[ترجمه ترگمان]گشایش رسمی پارلمان نمایشی زیبا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The theatre was packed for the opening night.
[ترجمه گوگل]سالن تئاتر برای شب افتتاحیه مملو از جمعیت بود
[ترجمه ترگمان]تئاتر برای شب افتتاحیه پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دهانه (اسم)
eye, throat, mouthpiece, aperture, mouth, opening, spout, outfall, bridle, jet, embouchure, ostiole

سوراخ (اسم)
outage, aperture, orifice, hole, opening, perforation, puncture, bore, cave, leak, cavity, columbarium, pigeonhole, eyelet, mesh, foramen, peck, tap hole

سراغاز (اسم)
beginning, opening, exordium, foreword, preface, proem, prologue

منفذ (اسم)
hole, pore, opening, bore, vent, lenticel

فرصت (اسم)
break, chance, occasion, handle, time, opening, facility, opportunity, by-time, odds, leisure, free time, pudding time

فتق (اسم)
rupture, opening, breaking, hernia, splitting

گشایش (اسم)
opening, evolvement, inauguration

چشمه (اسم)
well, source, opening, spring, fount, fountain, font, mesh, mineral spring, springhead, wellhead

افتتاح (اسم)
opening, inauguration

جای خالی (اسم)
opening, lacuna, vacancy

بازکردن (اسم)
opening, unlocking

تخصصی

[سینما] گشایش
[عمران و معماری] بازشو - دهانه - چشمه - قسمت باز - درگاهی - دریچه
[زمین شناسی] دهانه ورودی، بازشو، بازشدگی، درگاهی
[نساجی] بازکردن (الیاف) - حلا جی - چاک
[ریاضیات] فرجه
[معدن] دهانه ورودی (خردایش) - بازکننده (معادن زیرزمینی)

انگلیسی به انگلیسی

• making open; aperture; available job; chance
put into an open position
the opening item or part of something is the first one.
the opening of a book or film is the first part of it.
an opening is a hole or empty space through which things can pass.
an opening is also an opportunity to do something, for example to get a job that is available or to talk about a particular subject.
see also open.

پیشنهاد کاربران

پذیرش
گشایش، فرصت خوب
گشایش
( خرده فروشی ) افتتاحیه
بازکردن فروشگاه جدید توسط یک خرده فروش
در شطرنج به نوع شروع بازی که شطرنج باز استفاده می کنه میگن
باز شدن، آغاز
مثال: The opening of the new restaurant was a big event.
آغاز رستوران جدید رویداد بزرگی بود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
[مهندسی آب و فاضلاب]: به معنی چشمه یا بازشدگی است. برای مثال pore opening به معنی چشمه منافذ یا میزان بازشدگی منافذ در یک غشا میباشد.
بریدگی
شکاف
صفت
ابتدایی، آغازین، مقدماتی
He made some opening remarks, then introduced the main speaker.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/open
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : open
✅️ اسم ( noun ) : open / opener / opening / openness
✅️ صفت ( adjective ) : open / opening
✅️ قید ( adverb ) : openly
فرصت شغلی
فرصت گشایی ( مثال: در شرایطی که جوامع در حال تغییرات چشمگیر هستند به ویژه در زمانه انقلاب ها. اقدامی که معمولاً نیروهای میانه رو انجام می دهند. )
Administration dismissed and rebuffed several openings from the opposition.
منابع• https://www.merriam-webster.com/dictionary/opening
سرآغاز - سر فصل - شروع
تیتراژ شروع انیمه ها
اندینگم تیتراژ پایانیشه
Door در
( خرده فروشی ) افتتاح فروشگاه جدید
شروع کردن opening fire at police and soldiers outside
شکاف
ورودی
Good opportunity for somebody
وقت خالی برای نوبت گرفتن دکتر.
فرصت شغلی، جای خالی، پست خالی
اینتر 3: a good opportunity
روباز بودن، روباز
opening به معنی تیتراژ اول سریال
ending به معنای تیتراژ پایانی
روزنه

دریچه، دروازه، حفره، سوراخ
شروع ، آغاز ، افتتاح ، افتتاحیه 💏
we missed the opening of her speech
ما شروع سخنرانی او را از دست دادیم
افتتاحیه
بازکننده، گشاینده، آغازگر، شروع کننده
باز کردن

اجرا
( برای مصاحبه، ملاقات و. . . ) وقت آزاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس