مثال؛
It took a while, but she finally opened up and told me about her past.
In a therapy session, a person might say, “I’m ready to open up and discuss my struggles. ”
A friend might encourage another, “If you want support, you need to open up and let us know what you’re going through. ”
لب به سخن باز کردن
رو کردن - پرده برداشتن از
ردیف یا جای خالی برای ثبت نام و اینها باز شدن
تفاوت Open و Open up:
اگر Open up به معنای باز کردن باشه، تنها تفاوتش با Open در "تاکیدی بودن"اش هست. یعتی در ادامه جمله قراره این Open up کردن تاثیر خاصی روی ماجرا بزاره.
همچنین، Open بیشتر برای باز کردن به معنای فیزیکی استفاده میشه اما Open up معمولا به هر نوع باز شدن یا باز کردن و هر نوع افتتاح کردنی میگن.
... [مشاهده متن کامل] در دل را به روی کسی باز کردن
این که خودت واقعیت رو به کسی نشون بدی
create new possibilities or opportunities for sb
✔️ ایجاد فرصت های جدید
✔️ گشوده شدن پنجره فرصت ها و موقعیت های جدید به روی کسی
:Meaning1 ) become present, available, or accessible👈🏿 "a new and dramatic phase was opening up"2 ) make something present, available, or accessible
... [مشاهده متن کامل]
👈🏿 "new technologies open up thousands of different opportunities"
3 ) to create new opportunities
*open up opportunities/possibilities*
👈🏿 The internet has opened up new opportunities for cost - effective brand building
⚫⚫⚫
👈🏿 . . .
One skill I would like to learn one day is coding. I believe coding is a valuable and in - demand skill that can open up many opportunities
Learning to code would allow me to develop my own applications and websites, as well as give me the ability to better understand and troubleshoot technical issues. I would likely learn coding through online courses or by attending coding boot camps
I believe learning to code will be challenging, but also very rewarding
معادلestablish به معنی تاسیس کردن ( کسب و کار/مغازه و. . . )
I wanna open up my factory
میخوام کارخونمو تاسیس کنم ( راه بندازم/افتتاح کنم و. . . )
باز شدن درب مجازی
فرصتی ایجاد شدن
راه حلی گشوده شدن جلوی پای . . .
دریچه ای باز شدن به سوی ( دنیای جدید، همکاری علیه تروریسم، . . . . )
بابی گشوده شدن
open up phrasal verb1 OPPORTUNITY if opportunities open up, or a new situation opens them up,
... [مشاهده متن کامل]
they become available or possible
With a microscope, a whole new world of investigation opens up
با یک میکروسکوپ یک دنیای جدید از تحقیقات گشوده می شود
The new international agreement opens up the possibility of much greater
co - operation against terrorism
این توافق بین المللی جدید امکان همکاری خیلی گسترده تر علیه تروریسم را بر روی ما می گشاید ( این امکان ( فرصت ) را فراهم می کند )
پرده برداشتن از
بی پرده حرف زدن
open up doors for a career
این اصطلاح به چه معنیه؟
( موقعیت ) ایجاد کردن
دست و پا کردن، فراهم کردن، جور کردن
روی کسی باز شدن، راحت شدن، خودمانی شدن، حرف خود را راحت زدن
Open up my definition of something. . .
تعریفم رو از فلان چیز گسترش بدم. . .
مسئله رو دوباره باز کردن
To share something about yourself
آشکار کردن
🤪
باز کردن
گشودن
نرم شدن
فراهم کردن
تشریح کردن کالبد شکافی کردن موضوع
افتتاح کردن
راه را برای چیزی باز کردن، درب را به روی چیزی گشودن، به راه افتادن، آغاز به کار کردن، آغاز گرفتن
گشودن، سر گشادن، پیش کشیدن، مطرح کردن
before we open up the question anew = پیش از آنکه این پرسش را از نو سرگشاییم
امکان پذیر شدن
1 - سفره دل را باز کردن، درد دل کردن
I've never opened up to anyone like I do to you. اونجور که سفره دلم رو برای تو باز کردم، هیچوقت برای کسی دیگه باز نکرده ام.
2 - راه اندازی، افتتاح، شروع ( کسب و کار، دفتر، مغازه، فروشگاه و . . . )
... [مشاهده متن کامل]
Several branches of this bank have recently opened up across IRAN
شعبه های مختلفی از این بانک به تازگی در سراسر ایران افتتاح شده اند.
3 - باز کردن ( مغازه، رستوران، گل فروشی و هر کسب و کار دیگه )
I open up my shop at 8 am every day
مغازه ام را هر روز صبح ساعت 8 باز میکنم.
4 - ایجاد شرایط تسهیل فعالیت تجاری شرکتهای خارجی
the European Union opened up its Special Purpose Vehicle called INSTEX for trading with IRAN
اتحادیه اروپا ساز و کار ویژه مالی خود به نام INSTEX را برای تجارت با ایران ایجاد کرد.
The internet has opened up new opportunities for cost - effective brand building.
اینترنت فرصت های جدیدی برای برندسازی مقرون به صرفه ایجاد کرده است.
1. مجال چیزی پیدا شدن، دسترسی پیدا کردن
2. دررمورد چیزی بحث و تبادل نظر کردن
3. دردودل کردن
4. رو به چیزی شروع به تیراندازی کردن
ازادانه حرف زدن
Here are some questions that get even strangers to open up.
در اینجا سوالاتی وجود دارد که افراد غریبه را مجاب می کند ، ازادانه گفتگو کنند.
مترادف کلمه ی "creat "به معنی "ایجاد کردن" میباشد.
باز کردن سفره دل
خالی شدن جا
درد دل کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)