ooze

/ˈuːz//uːz/

معنی: چکیده، جریان، شهد، شیره، لجن، بستر دریا، لای، رسوخ، لجن زار، جاری، بیرون دادن، اهسته جریان یافتن، تراوش کردن، چکیدن
معانی دیگر: گل آبکی، شلکا، خره، تراویدن، آهسته جریان داشتن (مانند خون نیمه لخته یا گل و لای)، پس دادن، زهیدن، (مجازی) آهسته بیرون دادن یا آمدن، عیان شدن یا کردن، (جوشانده ی پوست بلوط و سماق و غیره که در دباغی کار برد دارد) مایع دباغی، ریزش یا جریان آهسته (مانند خونریزی آهسته یا جریان گل و لای) تراوش، زهش، گل ته دریا یا رودخانه و غیره، زهاب، زمین پوشیده از گل و لای، باتلاق، گلزار، رسو

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: oozes, oozing, oozed
(1) تعریف: to seep out gradually and slowly, as liquid, gas, or sound may do.
مترادف: exude, seep out
مشابه: drain, dribble, drip, flow, issue, leak, trickle

- Ketchup oozed out the sides of the sandwich.
[ترجمه پاشائیان] سس گوجه فرنگی از کناره های ساندویچ خارج شد
|
[ترجمه گوگل] سس کچاپ از کناره های ساندویچ بیرون ریخت
[ترجمه ترگمان] سس گوجه فرنگی از دو طرف ساندویچ بیرون می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sweat seemed to ooze from his every pore.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید عرق از هر منافذش بیرون می زد
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید عرق از همه pore تراوش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give off moisture.
مترادف: sweat, weep
مشابه: bleed, issue

- The scraped skin oozed slightly.
[ترجمه گوگل] پوست خراشیده کمی تراوش کرد
[ترجمه ترگمان] پوست خراش کم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to decrease or be lost gradually.
مترادف: decrease, diminish, dwindle, fade
مشابه: ebb, evaporate, flag, shrink, wane

- Her cheerfulness oozed away.
[ترجمه گوگل] نشاط او از بین رفت
[ترجمه ترگمان] نشاط و نشاط او از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to give off or exude (liquid, gas, sound, or the like) gradually and slowly.
مترادف: exude
مشابه: drip, emit, leak, secrete, sweat, weep

- The scratch oozed blood.
[ترجمه گوگل] خراش خون جاری شد
[ترجمه ترگمان] خراشی بر زمین جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to project (a quality), often excessively or insincerely.
مترادف: drip with
مشابه: drip, effuse, emanate, exude, gush with, project, radiate

- He oozed piety.
[ترجمه گوگل] او تقوا را تراوش کرد
[ترجمه ترگمان] او پرهیزگاری و تقوا را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the action or an instance of oozing.
مترادف: seeping
مشابه: dribbling, dripping, leak, trickling

(2) تعریف: that which seeps out.
مشابه: discharge, drip, emission, fluid, leak, trickle
اسم ( noun )
(1) تعریف: any particularly soft mud, or an area, such as a marsh, that is soft and muddy.
مترادف: mire, morass, mud, sludge
مشابه: bog, fen, marsh, muck, quagmire, quicksand, slough, slush

(2) تعریف: a mud that forms part of ocean and lake bottoms and is made up of the shells of tiny animals.
مشابه: mud, sediment

جمله های نمونه

1. the ooze at the bottom of the lake
لجن ته دریاچه

2. his writings ooze with hostility
از نوشته های او دشمنی می بارد.

3. to dredge the ooze from the bottom of the river
لجن ته رودخانه را لایروبی کردن

4. The wounds may heal cleanly or they may ooze a clear liquid.
[ترجمه گوگل]زخم ها ممکن است به طور تمیز بهبود یابند یا ممکن است مایع شفافی ترشح کنند
[ترجمه ترگمان]زخم ها ممکن است به راحتی التیام یابند و یا ممکن است یک مایع شفاف را رها کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The lava will just ooze gently out of the crater.
[ترجمه گوگل]گدازه به آرامی از دهانه بیرون می ریزد
[ترجمه ترگمان]این گدازه به آرامی از حفره بیرون می ریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Purple blotched wounds ooze blood which trickles down over his body.
[ترجمه گوگل]از زخم‌های لکه‌های بنفش خون جاری می‌شود که روی بدنش می‌ریزد
[ترجمه ترگمان]زخم های کوچک blotched خون می چکد که روی بدنش چکه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Then, as the revolting mess began to ooze out, Helen drew back and shut her eyes.
[ترجمه گوگل]سپس، همانطور که آشفتگی شورش شروع به تراوش کردن کرد، هلن عقب کشید و چشمانش را بست
[ترجمه ترگمان]بعد، همچنان که این آشفتگی نفرت انگیز شروع به بیرون رفتن کرد، هلن برگشت و چشمانش را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The eyes become red. Blood begins to ooze from the mouth and the nose.
[ترجمه گوگل]چشم ها قرمز می شوند خون از دهان و بینی شروع به ترشح می کند
[ترجمه ترگمان]چشم ها سرخ می شوند خون از دهان و بینی بیرون می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Blood begins to ooze from the mouth and the nose.
[ترجمه گوگل]خون از دهان و بینی شروع به ترشح می کند
[ترجمه ترگمان]خون از دهان و بینی بیرون می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My pores ooze salt and honeydew.
[ترجمه گوگل]منافذ من نمک و عسل می ریزد
[ترجمه ترگمان] منافذ من نمک و honeydew رو جذب میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Blood may have continued to ooze for some time after death, though less so here than from a dependent part.
[ترجمه گوگل]خون ممکن است تا مدتی پس از مرگ به تراوش ادامه داده باشد، هرچند در اینجا کمتر از یک بخش وابسته است
[ترجمه ترگمان]خون ممکن است برای مدتی پس از مرگ به ooze ادامه داده باشد، اگرچه اینجا کم تر از یک بخش وابسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Somebody brushes sand off his drum, as trumpets ooze.
[ترجمه گوگل]کسی شن و ماسه را از روی طبل خود پاک می کند، همانطور که شیپورها می ریزند
[ترجمه ترگمان]یک نفر شن را از روی طبل بیرون می کشد، همان طور که صدای شیپور به گوش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The ooze of blue and blues.
[ترجمه گوگل]تراوش آبی و آبی
[ترجمه ترگمان]لجن آبی و آبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To her dismay, the blood continued to ooze out, unabated.
[ترجمه گوگل]با تاسف او، خون همچنان بی وقفه به بیرون جاری می شد
[ترجمه ترگمان]به نظر او، خون هنوز فروکش کرده بود، کاسته نشده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چکیده (اسم)
abstract, tabloid, ooze

جریان (اسم)
inset, ooze, flow, progress, fluor, action, current, stream, course, going, income, rede, afflux, circulation, circuit, gush, effluvium, efflux, outflow, tide

شهد (اسم)
ooze, ambrosia, nectar, honey, molasses

شیره (اسم)
ooze, extract, molasses, juice, syrup, sirup, sap

لجن (اسم)
ooze, mud, slub, silt, slob, mire, slough, slobber, slush, slosh, sludge, slop

بستر دریا (اسم)
ooze

لای (اسم)
ooze, sediment, silt, sludge

رسوخ (اسم)
ooze, sink, transfusion, seep, transudation, seepage

لجن زار (اسم)
ooze, marsh, morass, bog, slough

جاری (اسم)
ooze, pourer, sister-in-law

بیرون دادن (فعل)
throw off, ooze, give out, vent, emit, fling, evolve, give off, exhale, exsert

اهسته جریان یافتن (فعل)
ooze

تراوش کردن (فعل)
ooze, exude, bilge, infiltrate, leak, osmose, percolate, secrete, seep, transude

چکیدن (فعل)
drop, abstract, ooze, drip, trickle, dribble, fall, lave, plash

تخصصی

[عمران و معماری] لجن - رسوب لجنی - لجنزایی
[زمین شناسی] لجن، رسوب لجنی
[معدن] اووز (زمین شناسی عمومی)
[آب و خاک] کند رودخانه،نشت،مردابه

انگلیسی به انگلیسی

• mud, mire, muck (as on the river or ocean bottom); act of oozing; sweat, seepage; that which oozes
flow slowly; emit, discharge, give off light or liquid; leak information; exude, radiate
when a thick, sticky liquid oozes from an object or when the object oozes it, the liquid flows slowly from the object.
if someone oozes a quality or feeling, they show it very strongly, often when they do not really feel it.

پیشنهاد کاربران

۱. تراوش کردن. پس دادن ۲. رو به کاهش گذاردن. نقصان یافتن ۳. ( مجازی ) باریدن ۴. لای. لجن
از سر و رو باریدن
Confidence just oozed out of him
اعتماد به به نفس از سر و روش میباره
از سرو کلش میباره
( V ) : آهسته بیرون دادن یا آمدن , تراوش کردن، چکیدن
. The ice cream was melting and oozing out of its wrapper
( V ) : به نمایش گذاشتن ( احساسات و. . )
Andrew laughed gently, oozing charm.
( N, u ) : بستر دریا، لای
( N, singular ) : رسوخ، جاری
چکه کردن، تراوش کردن
Some of the liquid oozed to the surface of The Earth where men first noticed it
مقداری از مایع به سطح زمین تراوش کرد جایی که برای اولین بار بشر متوجه آن شد.

بپرس