onward

/ˈɒnwərd//ˈɒnwəd/

معنی: بجلو، بجلو، بسوی جلو، به جلو، به پیش
معانی دیگر: (به) پیش، پیش سوی (زمان یامکان)، به بعد، پیش رو، پیش رونده، رو به جلو (onwards هم می نویسند)

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: toward a point or position ahead, as in space or time.
مترادف: ahead, forward
مشابه: along, forth, frontward

- After a brief rest, the army marched onward.
[ترجمه گوگل] پس از استراحتی کوتاه، ارتش به جلو رفت
[ترجمه ترگمان] پس از استراحت کوتاهی ارتش به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: onwards (adv.)
• : تعریف: moving or directed toward a point ahead; advancing, increasing, rising, or the like.
مترادف: forward
مشابه: advancing, progressive, rising

- the onward thrust of the troops
[ترجمه گوگل] پیشروی نیروها
[ترجمه ترگمان] بعد از این که سربازان به پیش می رفتند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. onward christian soldiers. . . !
به پیش،ای سربازان مسیحی . . . !

2. the onward course of events
مسیر رو به پیش رویدادها

3. we moved onward into the forest
ما به درون جنگل پیش رفتیم.

4. from the fifth century onward
از قرن پنجم به بعد

5. Lured by the lust of gold,the pioneers pushed onward.
[ترجمه گوگل]پیشگامان که توسط شهوت طلا اغوا شده بودند، به جلو هل دادند
[ترجمه ترگمان]the با شهوت طلا به راه خود ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The travel service can help you to make onward reservations.
[ترجمه گوگل]خدمات مسافرتی می تواند به شما در رزرو بعدی کمک کند
[ترجمه ترگمان]خدمات مسافرتی می تواند به شما کمک کند تا رزرو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The company offers flights to Amsterdam with onward travel to The Hague.
[ترجمه گوگل]این شرکت پروازهایی به آمستردام با سفر به لاهه ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این شرکت پروازهای خود به آمستردام را با سفر به لاهه آغاز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The horse dashed onward.
[ترجمه گوگل]اسب به جلو دوید
[ترجمه ترگمان]اسب به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The bus continued onward.
[ترجمه گوگل]اتوبوس به جلو ادامه داد
[ترجمه ترگمان]اتوبوس به راه خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His life has a sense of purposive onward movement.
[ترجمه گوگل]زندگی او حس حرکت رو به جلوی هدفمند دارد
[ترجمه ترگمان]زندگی او یک حس هدفمند از حرکت به جلو دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. From the mid-forties onward Congress legislated for the domestic front while the President acted on the foreign front.
[ترجمه گوگل]از اواسط دهه چهل به بعد کنگره برای جبهه داخلی قانون گذاری کرد در حالی که رئیس جمهور در جبهه خارجی عمل می کرد
[ترجمه ترگمان]از اواسط سالگی کنگره برای جبهه داخلی قوانینی وضع کرد در حالی که رئیس جمهور در جبهه خارجی عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The parquet is responsible for the onward transmission of the documents via central government agencies.
[ترجمه گوگل]پارکت مسئول انتقال اسناد از طریق سازمان های دولتی مرکزی است
[ترجمه ترگمان]این موزاییک مسئول انتقال به پایین اسناد از طریق نهاده ای دولتی مرکزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. the onward march of time.
[ترجمه گوگل]پیشروی زمان
[ترجمه ترگمان]قدم به گذشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In life's earnest battle they only prevail, who daily march onward and never say fail.
[ترجمه گوگل]در نبرد جدی زندگی فقط آنها پیروز می شوند، کسانی که هر روز به جلو حرکت می کنند و هرگز نمی گویند شکست بخورند
[ترجمه ترگمان]در نبرد جدی زندگی، تنها پیروز شدن، کسی که هر روز به جلو گام برمی دارد و هرگز جواب رد نخواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بجلو (صفت)
onward

بجلو (قید)
onward

بسوی جلو (قید)
onward

به جلو (قید)
forward, onward

به پیش (قید)
on, forward, onward, forwards

انگلیسی به انگلیسی

• advancing, progressing
forward; further
if something happens from a particular time onwards or onward, it begins to happen at that time and continues to happen.
if someone or something moves onwards or onward, they continue travelling or moving forward.
you can say that things move onwards or onward when they continue to develop or progress.

پیشنهاد کاربران

بجلو، بجلو، بسوی جلو، به جلو، به پیش
مثال:
After a brief rest, the army marched onward.
بعد از یک استراحت کوتاه، ارتش به جلو پیشروی کرد.
Onward ( adj )
صفت ( فقط قبل از اسم میاد ) :
( رسمی ) رو به جلو، پیشِ رو، بعدی
There was great discussion about the onward route.
بحث خیلی خوبی درباره مسیر پیش رو وجود داشت.
...
[مشاهده متن کامل]

tickets for onward travel
بلیت های سفر بعدی ( پیش رو )
onward march = پیشروی
the onward march of science
پیشروی علم ( حرکت رو به جلوی علم )
the onward march of time
پیشروی زمان
در انگلیسی آمریکایی به عنوان فعل هم به جای کلمه onwards استفاده میشه.
Onwards ( adv )
1. به بعد
from … onwards = از . . . به بعد
They lived there from the 1980s onwards.
از 1980 به بعد، اونجا زندگی کردن.
The pool is open from 7 a. m. onwards.
استخر از ساعت 7 صبح به بعد بازه.
from ghajar onwards
از زمان قاجار تا الان
Check in is from 14 onwards
تحویل اتاق از ساعت ۱۴ به بعد است
I'm usually at home from 5 o'clock onwards.
من معمولا از ساعت 5 به بعد در خانه هستم
2. ( رسمی ) به سمت، به طرف، به سوی = forward
We drove onwards the coast.
به سمت ساحل حرکت کردیم.
He walked onwards to the head of the lake.
به سمت سر ( ابتدای ) دریاچه رفت.

رو به بالا ٫رو به جلو
مثلا 4years and onward
یعنی ۴ سال به بالا
بیشتر برای افراد نظامی به کار برده میشه که معمولا فرمانده با گفتنه این عبارت، افراد رو به حرکت در میاره.

به پیش، به جلو
به این سو
به پیش که نام فیلمی هم است.
نام انیمیشنی در سال ۲۰۲۰
به پیش
پیش به سوی جلو
بعد از

بپرس