🔸 معادل فارسی:
به نکته ای مهم رسیدن / کشف کردن / در مسیر درست بودن
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( کشف – مثبت ) :**
وقتی کسی به ایده یا راه حل مهمی نزدیک می شود.
مثال: *I think you’re onto something with that theory. *
... [مشاهده متن کامل]
فکر کنم با اون نظریه ات به نکته ی مهمی رسیدی.
2. ** ( پیشرفت – محاوره ای ) :**
اشاره به اینکه فرد در مسیر درست یا موفقیت آمیز قرار دارد.
مثال: *She’s onto something big with her new project. *
با پروژه ی جدیدش به چیز بزرگی رسیده.
3. ** ( طنزآمیز – دوستانه ) :**
گاهی برای تشویق یا تأیید کسی که ایده ی جالبی مطرح کرده.
مثال: *You might be onto something there!*
ممکنه واقعاً به نکته ی خوبی رسیده باشی!
- - -
🔸 مترادف ها:
discover – realize – uncover – hit upon – figure out – be on the right track
به نکته ای مهم رسیدن / کشف کردن / در مسیر درست بودن
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( کشف – مثبت ) :**
وقتی کسی به ایده یا راه حل مهمی نزدیک می شود.
مثال: *I think you’re onto something with that theory. *
... [مشاهده متن کامل]
فکر کنم با اون نظریه ات به نکته ی مهمی رسیدی.
2. ** ( پیشرفت – محاوره ای ) :**
اشاره به اینکه فرد در مسیر درست یا موفقیت آمیز قرار دارد.
مثال: *She’s onto something big with her new project. *
با پروژه ی جدیدش به چیز بزرگی رسیده.
3. ** ( طنزآمیز – دوستانه ) :**
گاهی برای تشویق یا تأیید کسی که ایده ی جالبی مطرح کرده.
مثال: *You might be onto something there!*
ممکنه واقعاً به نکته ی خوبی رسیده باشی!
- - -
🔸 مترادف ها: