onrush

/ˈɒnrʌʃ//ˈɒnrʌʃ/

معنی: حمله، پیش روی، یورش
معانی دیگر: پیش جهش، پیش فشانی، هجوم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: onrushing (adj.)
• : تعریف: a powerful flow or forward movement.

- the onrush of flood waters
[ترجمه گوگل] هجوم آب های سیل
[ترجمه ترگمان] امواج خروشان آب های خروشان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the onrush of sudden grief
غلیان ناگهانی اندوه

2. The onrush of tears took me by surprise.
[ترجمه گوگل]هجوم اشک مرا غافلگیر کرد
[ترجمه ترگمان]اشک از چشمانم جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was screwing up her eyes against the onrush of air.
[ترجمه گوگل]چشمانش را در برابر هجوم هوا به هم می زد
[ترجمه ترگمان]چشم هایش را تنگ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was seized by an onrush of nerves.
[ترجمه گوگل]او توسط یک هجوم اعصاب گرفته شد
[ترجمه ترگمان]دچار ضعف اعصاب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But the onrush had only begun.
[ترجمه گوگل]اما هجوم تازه شروع شده بود
[ترجمه ترگمان]اما the تازه آغاز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They caught it in their onrush.
[ترجمه گوگل]آنها آن را در هجوم خود گرفتند
[ترجمه ترگمان]آن را در onrush گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. How will Cairo cope with this onrush of humanity?
[ترجمه گوگل]قاهره چگونه با این هجوم بشریت کنار خواهد آمد؟
[ترجمه ترگمان]قاهره چگونه با این نوع انسانیت مقابله خواهد کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The explosion interrupted the wild onrush of her thoughts.
[ترجمه گوگل]انفجار هجوم وحشیانه افکار او را قطع کرد
[ترجمه ترگمان]انفجار رشته افکارش را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He felt an onrush of shame.
[ترجمه گوگل]او هجوم شرم را احساس کرد
[ترجمه ترگمان]احساس شرمندگی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The high winds that accompany the onrush of water also have scouring effect on the land.
[ترجمه گوگل]بادهای شدیدی که با هجوم آب همراه است نیز اثر آبشستگی بر روی زمین دارد
[ترجمه ترگمان]باده ای شدید که the آب را همراهی می کنند نیز تاثیر زیادی بر روی زمین دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was knocked down by the onrush of water.
[ترجمه گوگل]او توسط هجوم آب به زمین زده شد
[ترجمه ترگمان]در اثر آب شدن آب غرق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Technical onrush always is billow forward, vast and mighty, cannot hold back.
[ترجمه گوگل]هجوم فنی همیشه به سمت جلو حرکت می کند، وسیع و قدرتمند است، نمی تواند عقب بماند
[ترجمه ترگمان]onrush فنی همیشه به جلو، عظیم و توانا موج می زند، نمی تواند عقب بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nothing was important but to give in again to the onrush of his mouth.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز مهم نبود جز اینکه دوباره تسلیم هجوم دهانش شود
[ترجمه ترگمان]چیزی مهم نبود جز اینکه دوباره به the دهان باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One of the colliding plates crumples upwards and then grinds down, sliding beneath the onrush of the other.
[ترجمه گوگل]یکی از صفحات برخورد کننده به سمت بالا مچاله می شود و سپس به سمت پایین ساییده می شود و زیر هجوم دیگری می لغزد
[ترجمه ترگمان]یکی از بشقاب ها به بالا مچاله می شود و بعد به پایین خم می شود و زیر کاسه دست دیگرش لیز می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حمله (اسم)
fit, offense, rush, access, onset, attack, assault, offensive, onslaught, charge, onrush, spell, epilepsy, inroad, hysteria, foray, sally

پیش روی (اسم)
advance, progress, development, precession, onrush, march, antecedence

یورش (اسم)
offense, rush, attack, assault, offensive, onslaught, onrush, raid, pash, pounce, sally, sortie

انگلیسی به انگلیسی

• sudden rush of movement; flow; inrush
you say that there is an onrush of a feeling or emotion when it develops suddenly and quickly; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بپرس