only

/ˈoʊnli//ˈəʊnli/

معنی: بیگانه، تنها، محض، فرد، یگانه، فقط بخاطر، محضا، بس، فقط، صرفا
معانی دیگر: یکتا، لکن، لیکن، ولی، اما، بلکه، بالاخره، در پایان، مح­، عمده، منحصرا

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: as the sole instance.
مترادف: just, solely
مشابه: exclusively

- Only you understand me.
[ترجمه Elmira] تنها تو منو درک میکنی
|
[ترجمه ali] فقط تو منو میفهمی
|
[ترجمه Fati] فقط تو منو درک میکنی
|
[ترجمه مریم] فقط تو من را درک میکنی.
|
[ترجمه سوسن] فقط تو درکم می کنی/فقط تو حالم را می فهمی
|
[ترجمه puria king87] فقط تو درکم میکنی
|
[ترجمه 💛] تنها تو را درک میکنم
|
[ترجمه ایناز] فقط تو من رو درک میکنی
|
[ترجمه Ali] تو منو درک میکنی
|
[ترجمه kd,dh] فقط شما منو درک میکنی
|
[ترجمه Amir] فقط تو میدانی من چه گوهی میخورم
|
[ترجمه گوگل] فقط تو منو درک میکنی
[ترجمه ترگمان] فقط حرفم را می فهمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: at least; just.
مترادف: at least, just
مشابه: but, merely, simply

- If only you would realize my situation.
[ترجمه گوگل] اگر فقط متوجه وضعیت من می شدی
[ترجمه ترگمان] اگه فقط تو موقعیت منو درک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: as a final outcome.
مترادف: eventually, ultimately

- He will only hurt himself by doing it.
[ترجمه ناشناس] فقط با این کار به خودش آسیب خواهد زد
|
[ترجمه گوگل] او با این کار فقط به خودش صدمه می زند
[ترجمه ترگمان] فقط با این کار خودش را اذیت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: at as recent a time as.
مترادف: just
مشابه: barely

- Only last week did I learn the truth.
[ترجمه گوگل] همین هفته پیش حقیقت را فهمیدم
[ترجمه ترگمان] فقط هفته پیش حقیقت رو یاد گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: sole or exclusive; being without others.
مترادف: sole
مشابه: alone, exclusive, individual, lone, single, solitary, unique, unparalleled

- the only one alive
[ترجمه گوگل] تنها کسی که زنده است
[ترجمه ترگمان] تنها کسی که زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: without a brother or sister.

- an only child
[ترجمه گوگل] تک فرزند
[ترجمه ترگمان] فقط یک بچه …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ربط ( conjunction )
• : تعریف: except that; but.
مترادف: but, except

- I would have gone, only she didn't want me to.
[ترجمه گوگل] من می رفتم، فقط او از من نمی خواست
[ترجمه ترگمان] اگر من بودم می رفتم، فقط او نمی خواست که من بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. only a birdbrain would use heroin
فقط آدم های کم عقل هروئین مصرف می کنند.

2. only a few fragments of the manuscript have survived and they are not legible
فقط چند پاره از آن نسخه ی خطی باقی مانده است و آن هم خوانا نیست.

3. only a few of the enemy's fighter planes were airworthy
فقط تعداد کمی از هواپیماهای جنگنده ی دشمن قابل پرواز بودند.

4. only a madman would adventure down this steep mountain
فقط یک آدم دیوانه با پایین رفتن از این کوه پرشیب جان خود را به خطر می اندازد.

5. only a person can inherit under a will
فقط انسان می تواند از طریق وصیت نامه ارث ببرد.

6. only a sprinkle of sugar
فقط یک ذره شکر

7. only adults can vote
فقط اشخاص بالغ می توانند رای بدهند.

8. only amateurs can participate in some competitions
در برخی از مسابقات فقط آماتورها (غیرحرفه ای ها) اجازه ی شرکت دارند.

9. only citizens are eligible for this job
فقط شهروندان می توانند برای این شغل گزیده شوند.

10. only citizens can litigate before this court
فقط شهروندان می توانند در این دادگاه دادخواهی کنند.

11. only consular officers are authorized to visa passports
فقط صاحب منصبان کنسولگری اختیار زدن ویزا به گذرنامه ها را دارند.

12. only god is infallible
فقط خدا جایزالخطا نیست.

13. only god is omnipotent
فقط خداوند قادر مطلق است.

14. only god possesses perfect power
فقط خدا دارای قدرت کامل است.

15. only grown-ups can be doctors
فقط افراد بالغ می توانند پزشک باشند.

16. only humans have the gift of speech
فقط انسان از موهبت سخنگویی برخوردار است.

17. only indians populated peru
فقط سرخپوستان در پرو زندگی می کردند.

18. only mehri knows where the key is
فقط مهری می داند کلید کجاست.

19. only one bowl remains of that delicious wine. . .
از باده ی نوشین قدحی بیش نماند . . .

20. only one person came
فقط یک نفر آمد.

21. only one person will be responsible, namely you
فقط یک نفر مسئول خواهد بود،شما.

22. only per medium of an expanded consumption
فقط از راه بسط مصرف

23. only report what i said not what you think i said
فقط آنچه را که گفتم بازگو کن نه آنچه را که فکر می کنی گفتم.

24. only skilled pilots can navigate a ship through the panama canal
فقط ناخدایان ماهر می توانند کشتی را در آبراه پاناما ناوبری کنند.

25. only some chest pains are relegated to the group of cardiovascular diseases
فقط برخی از دردهای سینه را به گروه بیماری های قلب و عروق وابسته می دانند.

26. only swell people go to that restaurant
فقط مردم شیک پوش به آن رستوران می روند.

27. only the board of trustees can adjudicate in this matter
فقط هیئت امنا حق دارد در این مورد داوری کند.

28. only the chosen shall go to heaven
فقط برگزیدگان خدا به بهشت خواهند رفت.

29. only the cognoscenti understand his work
فقط هنر شناسان کار او را درک می کنند.

30. only the first portion of the book
فقط بخش اول کتاب

31. only the good die young
فقط خوب ها در جوانی می میرند.

32. only the immediate family was present
فقط اعضای نزدیک خانواده حضور داشتند.

33. only the people around the shah knew of his illness
فقط نزدیکان شاه از بیماری او اطلاع داشتند.

34. only the phantom of a king
فقط سایه ای از یک پادشاه

35. only the strongest line will serve
فقط محکم ترین طناب به درد می خورد.

36. only thirty percent of that country's people are covered by health insurance
فقط سی درصد مردم آن کشور از پوشش بیمه ی درمانی برخوردارند.

37. only two minutes
فقط دو دقیقه

38. only two of the passengers survived
فقط دو نفر از مسافران زنده ماندند.

39. only just
درست،درست همین حالا،هم اکنون

40. only too
بسیار،کاملا

41. absence only with a doctor's certificate
غیبت فقط با گواهی دکتر

42. add only a smell of garlic to the fish
فقط یک ذره سیر به ماهی بزن.

43. bring only what you need!
فقط آنچه که نیاز داری بیاور!

44. children only
فقط کودکان

45. he only answers to the landlord
او فقط به ارباب جوابگو است.

46. he only dabbles in politics
علاقه ی او به سیاست سرسری است.

47. he only mingles with millionaires
او فقط با میلیونرها در می آمیزد.

48. he only referees in the olympic game
او فقط در مسابقات المپیک داوری می کند.

49. he only took a mouthful
او فقط یک لقمه خورد.

50. her only anxiety is the health of her baby
یگانه (مایه ی) نگرانی او عبارت است از سلامتی نوزادش.

51. her only child
تنها فرزند او

52. her only recreation was chess
شطرنج یگانه سرگرمی او بود.

53. her only relaxation is reading books
یگانه تفریح او خواندن کتاب است.

54. his only amusement is backgammon
یگانه سرگرمی او تخته نرد است.

55. his only criterion . . .
یگانه معیار او . . .

56. i only know him by sight
فقط قیافتا او را می شناسم.

57. i only work mornings
فقط صبح ها کار می کنم.

58. if only they would leave!
خدا کند که بروند! (چه خوب بود اگر می رفتند!)

59. if only they would try harder!
ای کاش بیشتر می کوشیدند!

60. julie only saw the elephant from afar
جولی فقط فیل را از دور دید.

61. she only said that to ruffle her husband
فقط برای ناراحت کردن شوهرش آن حرف را زد.

62. she only trades with shopkeepers she knows
او فقط با دکانداران آشنا معامله می کند.

63. the only extras she used were onions and sugar
یگانه افزودنی هایی که به کار برد عبارت بود از پیاز و شکر.

64. the only feature of this city is mild climate
یگانه ویژگی مهم این شهر آب و هوای معتدل آن است.

65. the only god
خداوند یکتا

66. the only ones who want to go are ourselves
یگانه کسانی که می خواهند بروند خود ما هستیم.

67. the only out for the government is to continue the present policy
یگانه چاره ی دولت ادامه ی همین سیاست است.

68. the only righteous in a world perverse
(میلتون) یگانه (آدم) پارسا در یک دنیای فاسد

69. the only safety against theft is vigilance
یگانه ایمنی در مقابل سرقت هشیاری است.

70. the only thing that has preoccupied him is money
یگانه چیزی که فکر او را به خود مشغول کرده پول است.

مترادف ها

بیگانه (صفت)
alien, foreign, strange, exotic, unfamiliar, oversea, only, barbarous, barbarian, peregrine

تنها (صفت)
lonely, single, solitary, alone, only, lone, sole, recluse, exclusive, unaccompanied

محض (صفت)
sheer, pure, strict, only, downright, mere

فرد (صفت)
single, only, unique, odd, unparalleled, unexampled

یگانه (صفت)
one, only, sole, unique

فقط بخاطر (قید)
only

محضا (قید)
only, merely, solely, purely

بس (قید)
enough, only, sufficiently

فقط (قید)
just, alone, only, merely, but, solely

صرفا (قید)
alone, only, downright

انگلیسی به انگلیسی

• single; alone
solely; exclusively; merely; just
but, except
you use only to indicate the one thing that is involved or that happens in a particular situation. in written english, `only' is usually placed immediately before the word it qualifies. in spoken english, you can use stress to indicate what `only' qualifies, so its position is not so important.
if you talk about the only thing involved in a particular situation, you mean that there are no others. in written english, `only' is usually placed immediately before the word it qualifies. in spoken english, you can use stress to indicate what `only' qualifies, so its position is not so important.
an only child has no brothers or sisters. in written english, `only' is usually placed immediately before the word it qualifies. in spoken english, you can use stress to indicate what `only' qualifies, so its position is not so important.
you can use only to emphasize that something is unimportant or small. in written english, `only' is usually placed immediately before the word it qualifies. in spoken english, you can use stress to indicate what `only' qualifies, so its position is not so important.
you can use only to emphasize how recently something happened. in written english, `only' is usually placed immediately before the word it qualifies. in spoken english, you can use stress to indicate what `only' qualifies, so its position is not so important.
you can also use only to emphasize a wish or hope. in written english, `only' is usually placed immediately before the word it qualifies. in spoken english, you can use stress to indicate what `only' qualifies, so its position is not so important.
you can use only to add a comment which slightly changes or corrects what you have just said; an informal use. in written english, `only' is usually placed immediately before the word it qualifies. in spoken english, you can use stress to
you can use only to introduce the reason why something is not done; an informal use. in written english, `only' is usually placed immediately before the word it qualifies. in spoken english, you can use stress to indicate what `only' qualifies, so its position is not so important.
you can use only in front of a `to'-infinitive to introduce an event which happens immediately after the previous one, and which is rather surprising or unfortunate. in written english, `only' is usually placed immediately before the word it qualifies. in spoken english, you can use stress to indicate what `only' qualifies, so its position is not so important.
you can use only to emphasize that you think a course of action or type of behaviour is reasonable in a particular situation. in written english, `only' is usually placed immediately before the word it qualifies. in spoken english, you can use stress to indicate what `only' qualifies, so its position is not so important.
you say that one thing will happen only if another thing happens when you want to indicate that it will not happen unless the other thing happens.
you say that something is only just the case to emphasize that it is very nearly not the case.
you use not only to introduce the first of two linked statements when the second is even more surprising or extreme than the first.
if you say that someone has only to do one thing in order to achieve or prove another, you are emphasizing how easily or quickly it can be done.
you use only too to emphasize that something happens to a greater extent than is expected or wanted.

پیشنهاد کاربران

فقط و فقط
اولین و آخرین، تمام ( به هنگام نوشتن چک در انتهای مبغ چک به حروف نوشته می شود ) .
مثال:
On a cheque, 25000 is written as "Twenty Five Thousand Only. "
فقط
مثال: She has only one book on her desk.
او فقط یک کتاب روی میزش دارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
per se
used to say that something is being considered alone, not with other connected things
The color of the shell per se does not affect the quality of the egg
Money per se is not the main reason that people change careers
but
adverb
only
This is but one example of what can happen when things go badly wrong
فقط، صرفاً، تنها
همه ش
همین الان ، درحال حاضر ، تازه
Sam cant surf well , he is only learning to do it
سم نمیتونه خوب موج سواری کنه، اون تازه ( در حال حاضر ) داره یاد میگیره
مثلا توی جمله ی It's only natural to feel anxious , معنی فقط نمیده . میشه این کاملا طبیعیه که احساس اضطراب کنی
only یعنی فقط ، یدونه، تنها
none but
هم , نیز
a figure that is only set to increase :عددی که قرار است افزایش هم بیابد
● فقط
● تازه ( قید زمان )
در حال حاضر
همین الان هم
قید only به معنای تازه
قید only در مفهوم تازه به انجام کاری در گذشته یا آینده نزدیک اشاره دارد. مثال:
. i only arrived half an hour ago ( من تازه نیم ساعت پیش رسیدم. )
قید only به معنای فقط و تنها
...
[مشاهده متن کامل]

معادل فارسی قید only فقط و تنها است. از این قید برای بیان عدم وجود چیزی دیگر به غیر از آن چیزی که به آن اشاره شده، استفاده می شود. مثال:
. he passed only one of his exams ( او فقط یکی از امتحاناتش را گذراند. )
- اشاره به بیشتر نبودن چیزی از میزانی بخصوص. مثال:
. she's only 13 ( او تنها 13 سال دارد. )
. these shoes only cost £20 ( این کفش تنها 20 پوند قیمت دارد. )
- اشاره به عدم اهمیت و یا جدیت چیزی. مثال:
. it was only a suggestion ( آن فقط یک پیشنهاد بود. )
صفت only به معنای تنها
معادل فارسی صفت only تنها است. برای بیان تجرد چیزی یا کسی و یا به عبارت دیگر تنها بودن آن چیز یا فرد و عدم وجود چیز های مشابه از این صفت استفاده می شود. مثال:
. i was the only person on the train ( من تنها فرد در قطار بودم. )
?is this really the only way to do it ( آیا واقعا این تنها روش انجام کار است؟ )
. this is our only chance ( این تنها شانس ماست. )
منبع: سایت بیاموز

واژه only به معنای "فقط" است.
I only talked to her = من فقط باهاش صحبت کردم.
I only saw her in the park = من فقط داخل پارک دیدمش.
عبارت the only به معنای "تنها" است.
Mina is the only girl in our neighborhood who has traveled to the USA
...
[مشاهده متن کامل]

مینا تنها دختری در محله ی ماست که به امریکا سفر کرده است.
The only park in our neighborhood is destroyed by the government
تنها پارکِ محله ی ما از سوی دولت تخریب شده است.

نهایتا - در نهایت - در پایان - در آخر - بالاخره
I missed the last bus, so I only got
home at about 6 o'clock
به آخرین اتوبوس نرسیدم ( جا ماندم ) به خاطر همین ( نهایتا ) نزدیکای ساعت ۶ به خانه رسیدم.
only فقط ( به منظور احساسی مانند Only God فقط خدا )
Just فقط ( بیشتر برای اجسام و بی جان ها به کار میره اما میتونه به منظور احساسی هم به کار بره مانندJust food فقط غذا )
As an adj:
Alone deserving consideration
Only possible
The only answers are negative.
Star Trek TOS
گاهی فقط برای تأکید به کار می رود، مثل این جمله:
We can only be happy to do that.
یعنی تازه باید خوشحال هم باشیم که می خواهیم فلان کار را بکنیم
بالاخره،
تازه
1 ) He only recently stopped working, due to his advancing years
او اخیرا بالاخره/تازه دست از کار کردن کشید، به خاطر سن بالاش
2 ) Their troubles are only beginning
دردسرا/مشکلات شون تازه داره شروع میشه
صرفا
منحصرا
فقط، تنها
به تنهایی
به این جمله دقت کنید:
and the provision of such proofs would henceforth be his only concern
به نظرم در این جمله بهترین معادل یاequivalence واژه منحصراً می باشد
منحصر به
men - only workshop : کارگاه منحصر به مردان
یکی. فقط. تنها
only::just
just
Peter is too short to become a police officer . He is only 165 cm tall
پیتر برای پلیس شدن خیلی کوتاه است . او فقط 165 سانتی متر قد دارد. 🌀
فقط
تنها
کم_ خفیف
adv. at the very least
conj. however; and yet; but
به جز ، غیر از ، به غیر از
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس