onlooker

/ˈɒnˌlʊkər//ˈɒnlʊkə/

معنی: ناظر، تماشاچی، تماشاگر
معانی دیگر: رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود، نظاره کننده، مراقب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: someone who watches; observer; spectator.
مترادف: looker-on, observer, spectator
مشابه: bystander, eyewitness, witness

جمله های نمونه

1. The concept of county supervisor as onlooker is presented throughout the proposed charter.
[ترجمه گوگل]مفهوم ناظر شهرستان به عنوان ناظر در سراسر منشور پیشنهادی ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]مفهوم ناظر بخش به عنوان تماشاچی در سراسر منشور پیشنهادی ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. One onlooker had to be restrained by police as Mrs Wignall was led away.
[ترجمه گوگل]هنگامی که خانم ویگنال از آنجا دور شد، مجبور شد یکی از تماشاچیان را توسط پلیس مهار کند
[ترجمه ترگمان]یک تماشاچی مجبور شده بود پلیس را مهار کند، همان طور که خانم Wignall را بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was like having a third person, an onlooker, in the room.
[ترجمه گوگل]مثل این بود که یک نفر سوم، یک تماشاچی، در اتاق باشد
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که شخص سومی، تماشاچی، در اتاق باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Onlooker: I haven't got the patience.
[ترجمه گوگل]تماشاگر: من حوصله ندارم
[ترجمه ترگمان]حوصله ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. So for the onlooker, the player merely repeats himself with each run of the level.
[ترجمه گوگل]بنابراین برای تماشاگر، بازیکن صرفاً خود را در هر مرحله از سطح تکرار می کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین برای بیننده، بازیکن فقط خود را با هر دوی این سطح تکرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The onlooker affirmed the fact to be true.
[ترجمه گوگل]تماشاگر صحت این واقعیت را تأیید کرد
[ترجمه ترگمان]بیننده این حقیقت را تصدیق می کرد که حقیقت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He became an onlooker and sat around, waiting with folded arms for victory to come.
[ترجمه گوگل]نظاره گر شد و دور نشسته و با دستان بسته منتظر پیروزی بود
[ترجمه ترگمان]او به یک تماشاچی تبدیل شد و در حالی که دست های خود را برای پیروزی آماده کرده بود، دور و برش نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An onlooker said:'The little girl was smiling and obviously wanted a cuddle for her picture.
[ترجمه گوگل]یکی از تماشاگران گفت: «دختر کوچولو لبخند می زد و مشخصاً برای عکسش در آغوشی می خواست
[ترجمه ترگمان]یک تماشاچی گفت: دختر کوچولو لبخند می زد و ظاهرا دلش می خواست یک بغل او را نوازش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the space of myths, only onlooker knows the secret within, enjoying in the individualistic zone.
[ترجمه گوگل]در فضای اسطوره‌ها، تنها بیننده راز درون را می‌داند که در منطقه فردگرایانه لذت می‌برد
[ترجمه ترگمان]در فضای افسانه، تنها بیننده این راز را در درون خود می شناسد و از منطقه individualistic لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An impartial onlooker must be sought out.
[ترجمه گوگل]باید به دنبال یک ناظر بی طرف بود
[ترجمه ترگمان]یک تماشاچی بی طرف باید دنبالش بگردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An onlooker said: "Pires was draped in the Barclaycard flag to celebrate winning the title. Then Reyes grabbed his shorts and pulled them down. "
[ترجمه گوگل]یکی از تماشاگران گفت: "پیرس در پرچم Barclaycard برای جشن گرفتن عنوان قهرمانی پوشانده شد سپس ریس شورتش را گرفت و آن را پایین کشید "
[ترجمه ترگمان]بیننده گفت: \" او در پرچم Barclaycard پوشیده شده بود تا برنده این عنوان شود سپس، ریس متوجه shorts شد و آن ها را پایین کشید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I am still an onlooker and my position is privileged.
[ترجمه گوگل]من هنوز یک تماشاگر هستم و موقعیت من ممتاز است
[ترجمه ترگمان]من هنوز هم تماشاچی هستم و موقعیت من هم خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. On one hand he wrote "Onlooker" with level-headed illuminative sense[sentence dictionary], on the other hand "onlooker" presented strong being consciousness.
[ترجمه گوگل]از یک سو «نظاره گر» را با حس اشراقی هم سطح [فرهنگ جملات] نوشت، از سوی دیگر «نظاره گر» آگاهی قوی وجودی را ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، او نوشت: \"onlooker\" با مفهوم illuminative سطح بالا (فرهنگ لغت)، از سوی دیگر \"بیننده\" آگاهی قوی را ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nothing says romance like an uninvited onlooker in a leopard print sarong.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز مانند یک تماشاچی ناخوانده در سارافون چاپ پلنگی عاشقانه نمی گوید
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز عشق و عاشقی مثل یک بیننده ناخواسته در یک پلنگ چاپ پلنگ را بر زبان نمی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. "Friend of the court"refers to a neutral onlooker who is not invited.
[ترجمه گوگل]"دوست دادگاه" به تماشاچی بی طرفی اطلاق می شود که دعوت نشده است
[ترجمه ترگمان]\"دوست دادگاه\" به تماشاچی بی طرف که دعوت نشده است، اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناظر (اسم)
proctor, supervisor, superintendent, warden, bailiff, steward, chamberlain, majordomo, bystander, overseer, viewer, spectator, surveillant, butler, onlooker, looker on, controller, intendant, manciple

تماشاچی (اسم)
bystander, viewer, onlooker, looker on, sideliner

تماشاگر (اسم)
bystander, viewer, spectator, onlooker

انگلیسی به انگلیسی

• observer; spectator; one who watches from the side
an onlooker is someone who is watching an event.

پیشنهاد کاربران

ناظر. تماشاچی
مثال:
onlookers were scattered in all directions
تماشاچی ها در همه جهت پخش و پراکنده شده بودند.
panicky onlookers ran for cover
تماشاچی های وحشت زده دنبال پناه دویدند.
مثال؛
A crowd of onlookers gathered to watch the street performer.
During a protest, there may be onlookers watching from the sidelines.
A witness to a crime might describe, “I saw a group of onlookers gathering around the accident. ”
اسم قابل شمارش
a person who watches an activity or event without being involved in it
◀️ Curious onlookers watched the ceremony.
◀️ An onlooker noticed the disturbance.
◀️ A crowd of onlookers gathered at the fire.
تماشاچی , نظاره گر
– Onlookers threw stones at the procession
– a crowd of onlookers gathered at the scene of the crash
– a crowd of curious onlookers soon gathered to see what was happening
تماشاچی
بازدیدکننده، بیننده، تماشاکننده
نظاره گر

بپرس